آدرس پست الکترونيک [email protected]









یکشنبه، 11 تیر ماه 1391 برابر با 2012 Sunday 01 July

خمینی الله را کشته است - فیروز نجومی

دیر زمانی ست که ناقوس مرگ الله نواخته شده است، اما گویا همین اخیرا است که طنین آن بگوش بعضی از الله پرستان رسیده است، بگوش آزادیخواهان و دمکراسی خواهان و روشنفکران اسلامی ، به گوش آنان که الله را حی و زنده می پندارند و هنوز کوچکترین شک و تردیدی نسبت به یکتایی و یگانگی او بخود راه نمیدهند. الله پرستان از ستمی که بر آنها در دست دشمنان الله میرود چه شیون و زاری ها که سر نمیدهند. که ای وای بر شما که براندازی و نابودی دین اسلام را در سر می پرورانید، مقدسات آنرا به سخره میگیرید و مورد توهین قرار میدهید و آنرا انکار نیز میکنید و بر آن نام نقد و بررسی می نهید. اسلام را میتوان به انحاء مختلف خواند و تفسیر نمود و با شرایط سازگار ش ساخت. تفاوت بسیاری ست بین اسلام خمینی و اسلام بازرگان و یا اسلام خامنه ای و اسلام موسوی.

بعضا، نیز پس از سالها سکوت و خاموشی، سالهایی که از مشاهده ی ظهور دین ستیزی، خود داری کرده اند، نقد دین را در ترازو ی محاسبه سود و زیان گذارده و دستآورد آنرا، -اگر دستآورد ی داشته باشد که در ابهام میماند- مورد بر رسی قرار میدهند. شاید هم که حق بجانب آنان باشد. کدام انگیزه و یا عقل سالمی، اندیشمند ی را مشتاق ورود به قلمرو ای پر هزینه و سراسر خطری میکند همچون شناخت پدیده ی دین ستیزی. در آن نه تنها سودی نیست بلکه باید همچون سعیدی سیرجانی آماده باشی تا جان ببازی در آشکار ساختن رابطه اسرار آمیز دین و قدرت. مضاف بر اینکه لعن و نفرین هم با خود ممکن است همراه آورد. یعنی که سکوت در باره ی دین که در طول تاریخ طولانی خود شاهد آن بوده ایم، خود یک امر ساختاری ست. هرگز آنچه ازنیاکان خود به ارث میبریم از جمله دین را مورد سوال قرار نمیدهیم. که خود رمز تداوم فرهنگ است و شیوه ی زندگی. که هرچه دست نخورده تر به نسل های آینده انتقال یابد، جامعه کمتر تمایل به پذیرش تغییر و تحولات آنچه کهنه است، نشان میدهد و حتی در برابرش به مقاومت برمیخیزند. نمونه ی خوبی ست عربستان سعودی: ثروت هنگفت، زیر بنای مدرن، رو بنای دوران قبیله ای و سلطه ارزشها و باورهای باستانی، کهنه، پوسیده، ضد بشری، بسیار نزدیک به عصر ظهور اسلام. در غارها زندگی نمیکنند، اما رسم و رسوم، عادات و آداب غار نشینان را حفظ کرده اند. . پس چه تعجب اگر دین و نقشی که در تاریخ جامعه بازی کرده است و مسئولیت های آنرا به بوته ی فراموشی قرار دهیم. یعنی که به پیشداوری هایی تن میدهیم و زندگی میکنیم که باز دارنده است و در ستیز با هر گونه دگرگونی در آنچه بوده است. سنت را باید نگاه داشت، که داشته ایم.

حال پس از سی و سه سال، وقتی بزرگان و خبره گان و استادان به بحث در باره دین اسلام و سازگاری آن با زمان می پردازند بدان معنا است که به تازه گی داریم به اصل مطلب نزدیک میشویم. تازه باین واقعیت نزدیک میشویم که همه چیز با دین شروع میشود و با دین خاتمه مییابد. چرا که دین امروز قدرت است و قدرت، دین. تمامی امور زندگی اجتماعی و خصوصی بر اساس احکام و اصل و اصول دین اسلام اجرا میشود. آنها نهاد هایی که زائیده دنیای مدرن اند، همچون قانون اساسی، قوای سه گانه ی جدا از یک دیگر، مجلس و دولت و دستگاه قضایی، به نفع خود مصادره نمود تا بر دوش آنها راحت تر بتوانند بگذشته، بدورانی که همه ی بشریت باید بسوی ان رهسپار شوند، دوران رسالت و بعد از آن دوران خلفای راشدین. در چنین شرایطی بحث در باره دین مقدم است بر بحث های سیاسی و کسب و قدرت و آلترناتیو سازی و حتی بحث جدایی دین از سیاست. بحث در باره ی مرگ و زندگی الله ست، الله را و هر چه گفته است همانگونه که از نسل پیش دریافت کرده ایم، دست نخورده به نسل و یا نسل های بعد از خود انتقال دهیم. داستان آن است که الله دیر زمانی ست به طرز مرموزی کشته شده است. این است مسئله. آیا هنوز باید روزانه سر تسلیم و اطاعت در برابر او فرود آورده و به خواری و حقارت خود اعتراف کنیم؟


برغم فرا گیر شدن پدیده دین ستیزی، هنوز بسیارند که شیفته دین الله مانده اند، مثل الله پرستانی که از تاریکی های دین بیزارند، اما شیفته ی افسانه ی الله سخنگو، خدایی که بزبان انسان حرف میزند، فرمان میدهد و هدایت میکند. مالک است بر بهشت و دوزخ. پاداش میدهد و تنبیه میکند. اینان برخلاف خفته گان که با احساس خود اسلام را پذیرفته اند، عقل و خرد در سطح بسیار متعالی و حرفه ای بکار گیرند، در باره ی وحی و چگونگی برگزیدن محمد به پیامبری و رسالت و امامت و جامعیت اسلام برای زندگی امروزی و انعطاف پذیری آن با شرایط موجود به بحث و استدلال و استنتاج می پردازند و کوشش میکنند که در کالبد مرده ی الله زندگی ای تازه بدمند. اینان همان الله پرستانی هستند که دمکراسی خواه و طرفدار آزادی بشر اند. چه کوشش عبثی؟ الله را تا زمانیکه فرمانروای مطلق است نمیتوان تا ابد با تنفس مصنوعی زنده نگاه داشت.

آری کتاب قرآن را و یا هر نوشتار و یا متنی را میتوان بگونه های مختلف خواند و تعبیر و تفسیر نمود. اما، اعتبار هر تفسیر ی بسته به اجتناب از افزودن و یا تحمیل معانی و مفاهیم جدیدی است بر آن مطلب و یا متن. یعنی که دینی که بر اساس تسلیم و اطاعت مطلق بنا گردیده است. بیهوده کوششی خواهد بود اگر در آن در پی مفهوم "آزادی " به جستجو بپردازیم. الله پرستان صدها آیه ی قرآنی ردیف میکنند که مبادا که الله را کوته اندیش تصور کنی. که او به آزادی و انسان نیاندیشیده است. احکامی که الله برای بشر که سراسر و تمام جزئیات و رمز و رموز زندگی انسان را می پوشاند، تغییر ناپذیر است. انسان وقتی به کمال میرسد که مو به مو احکام الله را باجرا در آورد، یعنی زمانیکه اسارت را در تمامیت زندگی بپذیرد.

نه اینکه تنها دین اسلام است که با آزادی بیگانه است، بر عکس همه ادیان آمده اند که انسان را به بند بکشند با ابزار قواعد و مقررات و تقسیمات و مرز بندیها، پند و اندرز ها و خلق یک نظام اخلاقی. یعنی که اراده ی ادیان همیشه معطوف به قدرت بوده است. چرا که امر میکند که این باید و نباید آن کنی. وظایفی را برای انسان تعیین و تعریف میکند که اگر نسبت بدان بی اعتنا بمانی باید انتظار داشته باشی که با عواقب آن، تنبیه و مجازات روی در روی گردی. عکس آن نیز صادق است. اگر به وظایفی که دین تعیین کرده است بدون چند و چون عمل نمایی، آنگاه پاداش در یافت کنی. الله نیز مثل هر خدای دیگری پاداش میدهد و مجازات میکند. بهشت و دوزخ را نیز بدین منظور نگاهداری میکند، که هم بیم در دل میکارد و هم امید، تا بندگان خود را به تسلیم و اطاعت وا دارد.

دین عیسی، جایگاه اجتماعی خود را در اروپای غربی مدیون ارزشهای آزادی خواهانه و انساندوستانه ای نیست که در لابلای متون جستجو نموده اند. در قرون وسطی مسیح پرستان نشان دادند که توانایی مرتکب چه جنایات، چه سیاهی ها را که ندارند. حفظ تاریکی، روشنایی بود و رمز بقای حکومت دین. دار تفتیش عقاید و جزا و مکافات بر پا ساختند و دانشمندان و اندیشمندانی را مثل گالیله را به محاکمه کشاندند. کلیسا از مسند قدرت به رضایت پائین نیامد. آنرا بزیر فرو کشیدند. عقل و خرد الهی مغلوب عقل و خرد انسانی گردید که به رمز گردش جهان آگاهی یافته و قانونمندی های آنرا کشف کرده بود. حال آنکه در شرایط کنونی دین اسلام که مظهر آن ولایت است خود را منشا علم و دانش میداند. نه تنها به ستیز با آن بر نخاسته است بلکه آنرا به نفع حکومت دین مصادره کرده است. در عین حال نه تنها ساختار قدرت که ساختار دین را هم در معرض براندازی قرار داده است. زیرا که رمز بقای دین در پنهان ساختن دستهای خون آلود و چهره کریه خود بوده است. اما امروز اثر انگشت دین را در هر جنایتی به راحتی میتوانی رویت کنی.

حال به فرض که احکام الله را که برای هدایت بشر، یا به زبانی رساتر، برای کنترل و یا به اسارت در آوردن بندگان خود فرستاده است، ملغی سازیم، مفاهیم آزادی و انسانی را چگونه میتوانیم با مفاهیم اصلی تسلیم و اطاعت آشتی دهیم؟ بنا براین الله پرستان روشن گرا، بهتر است از گله و شکایت دست بر دارند و حقیقت را به مردم باز گویند. دینی که انسان را محدود و ممنوع و محروم میکند نمیتواند به انسان احترام بگذارد چون او را آزاد و مستقل نمیبیند. الله انسان را بنده و رعیت و خود را مالک و ارباب بشمار میآورد. شاید بی مناسبت نباشد که در اینجا نگاهی هر چند کوتاه و زود گذر به متن سوره ی حمد اندازیم، سوره ای که کتاب قرآن با آن گشوده میشود، سوره ای که هر مسلمانی وظیفه دارد حداقل پنج نوبت در روز در چندین رکعت نماز آنرا تکرار کند. یعنی که سوره حمد بخش مهمی از عبادت روزانه است.

سوره حمد، سوره ای ست که الله در آن سخن میگوید و یا بهتر است که بگوییم که فرمان میدهد و فرمانبری می طلبد. اول آنکه امر میکند با نام الله آغاز کن. آنگاه خود را رحمان الرحیم توصیف میکند و در عین حال ارباب و مالک دو جهان، بهشت و دوزخ. الله تعهد میخواهد که بجز او کسی دیگری را مبادا مورد ستایش قرار دهی و یا به وجود ش در خود شک و تردید راه دهی و بهمان راهی گام نهی که الله به آن سوی بشر را هدایت کرده است..

در تفسیر و تاویل سوره حمد، استاد محمد حسین طباطبایی یک از معتبرترین تاویل گران کلام الله و مولف تفسیر 20 و چند جلدی قران بنام تفسیرالمیزان، میگوید در این سوره الله به بندگان ش میآموزد که چگونه او را حمد و ستایش کنند، چه حمد و ستایشی که از بشر برخیزد نمیتواند برازنده عظمت الله باشد. عظمت بیکران الله را تنها الله است که میتواند وصف کند نه بشری نا چیز و بی مقدار، استدلالی که استاد البته موافق با عقل و خرد میخواند. این جا آنچه قابل اهمیت است این است که الله خود را فرمانروای بزرگ میخواند و بشر را بنده و رعیت خود. آنچه از طرف انسان بیان میشود دون شان الله است. بنده نمیتواند دانا و توانا باشد الله به بنده امر میکند که نیازمندی خود را به هدایت الهی تکرار کند تا هرگز فراموش نکند که کودکی نادان بیش نیست. حال بیان این مفاهیم، ستایش عظمت و بزرگی الله و انکار و ناچیز شمردن خویش را توامان باید در نظر گرفت با مراسم وضویی که طبق مقررات و مو بمو انجام میشود قبل از قیام و قعود و سجود. که همه بطور نمادین بیانگر تسلیم است و اطاعت و عبودیت و بندگی. آیا باید این بند اسارت باری که بر دست و پای بشر بسته شده است، پاره، پاره ساخت و به زباله دان تاریخ ریخت و یا باید با آنرا ترمیم نمود و تا نسل های آینده نیز در اسارت بمانند، عملی که آنانی مرتکب آن شوند که سخن خود را طبق فرمان الله با "بسمه الله " آغاز میکنند.

بدون تردید میتوان این سوره را بگونه های دیگری نیز خواند ولی نمیتوانی رابط ی فرمانروایی و فرمانبری و یا ارباب رعیتی را در این سوره مورد انکار قرار داد، سوره ای که درون مسلمان را شکل میبخشد. چه آگاهانه خوانده شود و چه همچون طوطی و تکرار شود، نتیجه آن یکی ست: خو گرفتن به خواری و حقارت. هرچه بیشتر خود شکنی و سر بر آستان الله نهی در سجده های طولانی تا آنجا که پینه ای بزرگ و ضخیم در مرکز پیشانی ات نقش بندد، به کمال انسانی نزدیکتر شده ای. یعنی که تسلیم و اطاعت، عبودیت و بندگی را نه تنها زشت نمی شماریم بلکه آنرا زیبا نیز میپنداریم و ستایش میکنیم. انسان چیست در دیدگاه الله؟ بنده ای که باید هدایت شود به "راه مستقیم، " باید باو عبادت و عبودیت را آموخت. در قاموس اسلام انسان به تعالی و آزادی رسد در عین بندگی و عبودیت، چیزی که در قاموس شیعه امام علی نماد آن است، صرفنظر از دست های آلوده بخون انسان هایی که دعوت اسلام را نپذیرفته بودند. در واقع ما جنایت هایی که بدست پیامبر و یارانش صورت گرفته می ستاییم و جشن و سرور بپا میکنیم. یعنی که در عبودیت و بندگی، خشم و خشونت را هم مقدس بحساب میآوریم. حال اگر بعکس خدایی که میپرستییدیم خوی آزادی و سر ور ی بما میاموخت که هرگز خود را نشکنیم، حتی در برابر خدا. که او بی نیاز است از حمد و ستایش، آیا میتوانستیم تن به استبداد مضاعف دین و قدرت دهیم؟ دینی که از انسان آزاد، تسلیم و اطاعت و فرمانبری میخواهد، یوغی ست بس سنگین که باید از آن رهایی یافت. رهایی دست آورد نقد دین و قدرت است نه نقد دین.

این چیزی کمتر از حقیقت نیست.و نه بر ساخته ی تعبیر و تفسیر هم نیست. همان چیزی ست که سوره حمد، بیان میکند: فرمانروایی و فرمانبری، باز تابنده زمان خویش ، دوران رسالت، دوران فرمانروایی پیامبر و فرمانبرداری امت اسلامی. حقیقت این است که اراده الله معطوف به قدرت است. یعنی قدرت در ذات آموزشهای الله است. محمد اهل وعظ و موعظه و پند و اندرز نبود. محمد به فرمان الله بود که شمشیر میزد.

ما بازتاب این خوانش، دین اسلام بعنوان دین قدرت، آئین فرمانروایی و فرمانبری را در واقعیت و شرایط موجود میتوانیم مشاهده کنیم. مردم ایران آنرا بطور روزانه تجربه میکنند. حضرت ولایت آیا چیزی کمتر است از یک فرمانروای مطلق، جلوه ی الله؟ چیز دیگری هم جز تسلیم و اطاعت و فرمانبری و فرمانبرداری میخواهد؟ بی دلیل نیست که در حکومت ولایت، تنبیه و مجازات، سخت است و شدید و سریع. هر روز طناب دار است و گردن محکوم پیش چشمان مردم، بزرگ و کوچک و پیر و جوان. هراس در دل اندازد که مبادا که خشم الله را بر انگیز ی که او بخشنده ای بزرگ است و همه چیز را عفو نماید مکر نا فرمانی و عدم اطاعت، شک و تردید و تمرد. از فرمان او. دروازه دوزخ خداوند خامنه ای سالها ست که گشایش یافته است، چه قهرمانان نافرمانی را که آزار و شکنجه و مورد توهین و تجاوز قرار نمیدهند. باز جو های خداوند خامنه ای به سنگدلی شهرت به سزا یافته اند.

اجرای حد شرعی و بر قراری تخت شلاق و شکنجه و بازجویی. کشتار و خونریزی از دستآورد های حکومت دین است. در اینجا ما تنها با یک نظام ارزشی روی در رو نیستیم. اینجا دین قدرت است. نقد دین، نقد قدرت است. در این منظر نقد دین ادامه نقد خرافات دینی نیست، نقدی که در ادبیات محمد علی جمالزاده و صادق هدایت و در نقد کسروی بازتاب می یابد. در آنزمان دین خود را در پشت قدرت پنهان ساخته بود. دین شمشیر را بدست شاهان سپرده بود. در شرایط کنونی، دین که مظهر آن ولایت است به شاهی رسیده است. خود شمشیر بر کشیده است. چهره ی خود را نمایانده و بر سراسر زندگی سلطه افکنده است. نقد دین نقد یک نظام اخلاقی ست، نقد قدرت است. دین (اسلام) و قدرت را نمیتوان از یکدیگر جدا ساخت. تسلیم و اطاعت، مفاهیمی سیاسی و از اصل قدرت و سلطه بر میخیزد.

نقد دین و قدرت، رهایی بخش است، رهایی از قواعد و مقررات زائد و اسارت بار دین است. این الله پرستان روشن بین، هنوز بما نگفته اند که به چه دلیل خدایی، مسلمان باید زندگی خود را، در هر شرایطی که هست، متوقف سازد و بسوی الله بشتابد که مراسم وضو را دقیق و طبق مقررات، مو به مو به اجرا درآورد، مواظب و مراقب باشد که شک و تردید نکند که وضو ی او باطل است و بعد به قعود و مناجات بایستاد و سر بر آستان الله بساید و به حقارت و ناچیزی خود اعتراف کند؟ در دامن این رفتار و کردار کدام یک از احساسات را در ما برای آزادی، برای خود مختاری، برای احترام بدیگری، زنده میسازد. بعضا الله پرستان بر سینه خود میزنند که ناقدان دچار تعصب و خصومت و دشمنی با دین هستند. آنچه خوب و ستودنی در آن است نمی بینند. اگر دو دین بزرگ دیگر توانسته اند با شرایط مدرن بچرخند و در ساختار خود اصلاح ایجاد کند، باید این انعطاف پذیری را در دین اسلام مورد مشاهده و بهره گیری قرار داد برای ساختار یک نظام سیاسی بر اساس اسلامی سازگار با زمان.

حال یکبار دیگر سوال خود را تکرار میکنیم که چگونه میتوان متنی که جوهر آن تسلیم و اطاعت، محور آن یکتا پرستی مطلق و شک و تردید را گناهی نا بخشودنی میخواند ، با آزادی و خود مختاری انسان آشتی داد؟ ممکن است با ابزار تعبیر و تفسیر آنرا باز سازی کرد. اما ارزشهای فرمانروایی و فرمانبری پا بر جا میمانند. درست است که الله بشر را اشرف مخلوقات خوانده است اما این صفت اراده او را آزاد نساخته است. بندهای قواعد و مقررات را از دست های او بر نگرفته است. بعضا نظام ترکیه را بازتابی از همخوانی اسلام با پدیده ی تغییر و تحول دایمی و دمکراسی غربی، مثال زنند. اگر کسی ترکیه را نشانی بر سازگاری دین اسلام و دمکراسی بخواند، یا از دین اسلام چیزی نمیداند یا از دمکراسی و یا از هر دو.

داستان مرگ الله به سی و سه سال پیش باز میگردد. این خمینی بود که خنجر در دل الله فرو برد و او را کشت. تنها وقتی میتوانست خود را به جانشینی الله انتصاب کند که او را به قتل برساند. نه اینکه او از این جنایت خویش آگاه بود بلکه در عالم خلسه و رخوت و از خود بیخودی، دست خود را نا خواسته و نا خود آگاه، به خون الله آلوده کرده بود. چرا که سخت مست و مدهوش بود از باده ی دین و قدرت. وقتی خمینی بر تخت امامت جلوس نمود شمشیر شریعت را بر هر گردنی که از تسلیم و اطاعت سرباز زد فرود آورد و نظم و انضباط شریعت را طبق فرمان الله بر جامعه حاکم گردانید. درست به تقلید و تبعیت از پیامبر اسلام که شمشیر میزد و الله پرستی را به پیش میراند و نظام فرمانروایی و فرمانبری را بنا بر اراده ی الله بنیان مینهاد. پیامبر اسلام فرمان الله را بکار می بست. او نه بر اساس اراده ی خود بلکه بر اساس وحی الهی، اراده الله، تصمیم میگرفت و فرمانروایی میکرد .امام خمینی الله را ار آسمانها بر زمین فرود آورد، اول او را میرا و سپس مقتول ساخت.

Firoz Nodjomi
[email protected]
rowshanai.org




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2024 IranPressNews.com All Rights Reserved