آدرس پست الکترونيک [email protected]









چهارشنبه، 22 بهمن ماه 1393 = 11-02 2015

از شما انقلابیون می پرسیم، چرا؟ - شیرین طبیب زاده

...حقیقتا با سرنوشت ملیونها مردم اکثرا بی گناه و نجیبمان چه کردیم و چه فاجعه ای را برای وطن مقدسمان تدارک دیدیم. پاسخ شما باینهمه نگون بختی و سیه روزی مردمانتان چیست، های ای سبک باران ساحلها؟
****

از شما انقلابیون می پرسیم، چرا؟
شیرین طبیب زاده

سی و شش سال از برقراری یک رژیم خونخوارو غاصب با سرکردگانی بیمار، فاسد، عقب مانده، نادان و دشمن با هرچه ایران و ایرانیست در وطنمان می گذرد، سی و شش سالی که برای بسیاری چون صد سال گذشته است؛ چه برای اکثریتی که در داخل کشوراسیر عده ای ستمگر ظالم بوده و هستند و رنجهایشان چنان ابعادی دارند که بیان همۀ آنها مثنوی هفتاد من کاغذ را تداعی میکند و چه آنعده که از سر ناچاری جلای وطن کرده وازغربتی به غربتی دیگر کوچ کرده و هزار و یک مصیبت را تحمل و سر در مقابل هر کس و ناکسی برای گرفتن اجازۀ اقامت و کار خم نمودند. و یا آنعده که چه بسابرای ماهها و سالها در پناهگاههای بیکسان روزگارگذرانده و یا در کمپهای پناهندگان همۀ شدائد رابامید آزادی بدوش جان کشیدند و گهگاه از ترس اخراج بخود لرزیدند و یا آن هزاران بیگناهی که در آرزوی زندگی بهتر جان اکثرا جوانشان را درآبهای این دریا و یا آن اقیانوس از دست دادند.

بسیاری هم البته بوده اند که موفق شدند و بزندگانی آبرومند انه ای با کوشش مضاعف بنسبت بومی های این کشورها دست یافته اند اما حتی آنان نیز درد دوری از وطن و عزیزان لحظه ای رهایشان نکرده است.

طبعادرک ابعاد غم دوری از وطن مهاجران برای آنانکه این درد را نکشیده اند آسان نیست. شاید بجز مرگ و بیماری هیچ دردی قابل مقایسه با حسرت دوری از وطن و همۀ آنچه که به آن فضای آشنا و آرام بخش تعلق دارد، نباشد. تنها آنانکه طعم آنرا با تمام وجود چشیده اند، میدانند چه میگویم. همۀ ترسها و نا امیدیها و دلهره ها و خشمهای فروخفته و احساس خفقان و دست و پای بسته در زنجیر نتوانستنها، همه را تنها آنان که – عمر تبعیدیشان گوئی قسمتی از زندگیشان نبوده است – خوب میدانند.

ودر این جا، در این غربت تلخ است که بی اختیار، شاید بیشتراز آنکسی که باهمۀ مصائب لااقل در وطنش و در بین همدردانش زندگی میکند، زندگی گذشته را دائما مرور میکنید، در بارۀ ایران گذشته تحقیق می کنید، مطالعه می کنید، حساب و کتاب می کنید، مقایسه میکنید حتی با بهترین کشورهای جهان وآنگاه حیران می شوید، درک نمی کنید، و از خود ازسر انصاف می پرسید، آخر چرا؟

باخود میگوئید فرضا همۀ آن مطالبی که در مورد دیکتاتور بودن شاه گفته و نوشته شده است درست باشد. گیریم که شاه صد در صد دیکتاتوری بود خود محور، دست نشانده، و ظالم ، همهء وزرا، وکلا، دولتمردان و نظامیان او نیز بی اراده، زبون و بی اختیار بودند اما آیا آنهمه خدماتی که آن دیکتاتور و آن بی ارادگان بسیاری را به سرانجام رساندند بنفع ایران و مردم ایران نبود؟ از بیرون کردن روسها از ایران با کمک امریکا و قوام و ارتش وغیره بگیرید تا ایجاد دهها کارخآنه، جاده، راه آهن، پیشرفتهای شگرف صنعتی، ارتشی نیرومند، نیروی هوائی بی نظیر، احداث سدها، ایجاد دانشگاهاومدارس عالی، کارخانه های صنعتی ذوب آهن و نورد اهواز، ایجاد پالایشگاهها وصنعت پتروشیمی، ملی کردن جنگلها و آبها، حق رای به زنان، سهیم شدن کارگران در سود کارخانه ها، تقسیم اراضی، سپاه بهداشت، سپاه دانش، دایر کردن خانه های انصاف، خانه های کشت و زرع، کتابخانه های سیار، قانون مهم حمایت از خانواده، آموزش رایگان یا باشهریۀ نازل، تغذیه رایگآن در مدارس، پائین آوردن سطح بیسوادی، در آمد سرانۀ بالای دوهزار دلار ، ثابت نگاه داشتن ریال نسبت به دلارو سایر ارزها، ریشه کن کردن انواع و اقسام بیماریها، واز طرف دیگر همه گونه آزادی اجتماعی و اقتصادی و غیره و غیره که در این چند خط نمی گنجند.

از نظر خارجی، ملی شدن صنعت نفت بمعنای واقعی ونه فقط بر روی کا غذ و شعار گونه، داشتن روابط حسنه با همۀ کشورها ی شرق و غرب، بیرون آمدن تدریجی از زیر وابستگی به امریکا، بیرون کردن انگلیسها از خلیج فارس، پاسپورت مورد احترام در همۀ جهان، واحد پولی قابل قبول در همۀ جهان، ذخیره ارزی میلیارد دلاری و رو یکرد به سوی جهان متمدن و در عین حال توجه بتاریخ کهنسالمان وتوجه به سنن، هنر و صنعت ایرانی و خیلی بیشتر از اینها.

از شما می پرسیم کدامیک از این دستاوردهابنفع مردم ایران نبود و برای وطنمان در دراز مدت ؟

چند ایرانی در اوایل سالهای پنجاه اصولا میدانستند که صنعت نفت پس از سالها آرزو کاملا در اختیار ایران قرار گرفت و بقولی ملی شد؟ آیا از این دستاورد مهم خشمگین بودید؟

آیا از اینکه ایران بقولی ژاندارم خلیج فارس بود در عذاب بودید، آیا ترجیح میدادید مانند گذشته انگلستان ژاندارم این خلیج مهم باشد و یا مانند امروز امریکا و انگلیس و اخیرا فرانسه؟

معتقد بودید که ایران نمی بایست متحد آمریکا باشد و ترجیح میدادید که کشورتان عضوی از اعضای کشورهای غیر متعهد باشد و دلخوش که سالی یکبار درجلسات آن شرکت میکند تا سال بعد؟ بدون شک هرفردی که کمترین اطلاعی از وضعیت جهان در تنگاتنگ جنگ سرد بین دو ابر قدرت داشته باشد میداند که با در نظر گرفتن سابقۀ دشمنیهای ایران و روس و ایران و انگلیس، امریکا طبیعی ترین متحد برای ایران آنروز بود. مضافا اینکه امریکا آنگونه که مخالفین رژیم بعمد و از سر کینه و سلیقۀ شخصی تصویر و در شبکه های جهانیشان پخش میکردند، آن امریکای جهان خوار نبود. از کمک امریکا به کشورمان در زمان اشغال روسها در سالهای بیست بگیرید تا کمکهای بسیار مهم و حیاتی در ریشه کن کردن بیماریهای مختلف با کمک سازمانهای کمکهای جهانی همچون کاره، اصل چهار و غیره و تعلیم و تربیت صدها کادر نظامی، صنعتی و کشاورزی و تکنولوژی و کمکهای شگرف دیگری که جهت پیشرفتهای ایران در آن زمان بسیارارزشمند بودند.

شایدهم خشمگین بودید که بیکاری به صفر رسیده بود که زنان دیگر شهروند درجۀ دو و ضعیفه و مادر این و آن نبودند و یا شاید دوست نمی داشتید که فرزندانتان در مدرسه شیر و بیسکویت و موز می خورند و دهها چراهای دیگر؟

آنچه خمینی و همراهانش میخواستند در همان روزها نیزکاملا واضح بود و امروز اما روشنتر شده است که آنان تنها در پی بسط نفوذ مذهبی خود و جهانگیری شیعۀ اثنا عشری بودند و بس و کمترین علاقه ای بایران وایرانیت نداشتند. آنها قدرت را برای مقاصد خودمی خواستند و ثروت همرا با آن قدرت را تا بتوانند جولان بدهند همانگونه که دادند و میدهند. اما آن دیگران چه می خواستند.

ازخود می پرسیم آن منادیان انقلاب، آن قلم بدست روشنفکر صاحب نام، آن پزشک، آن استاد دانشگاه، آن مدیر عامل، آن کارمند رادیو تلویزیون و ایران ایر، آن دانشجو چه فکر میکرد، کمبودها در چه حدی بودند که درآن کشوری که یک سروگردن از همۀ کشورهای منطقه بالاتربود که در آن رفاه بود و آرامش بود و کاربود و سرمایه بود و مهربانی بود و تفاوتی میان اقوام گوناگون نبود وفرقی بین پیروان مذاهب گوناگون نبود، در چنان کشوری چرا بایستی چنین انقلاب خونینی رخ دهد؟

آیا اگر مثلا آزادیهای سیاسی که همه از نبود آن در آن زمان شکایت داریم را بما میدادند با آشنائی که امروز با مخالفین شاه در آن زمانها داریم ، بدون داشتن پایۀ اقتصادی ضروری برای داشتن جامعه ای آزاد و دموکرات و بدون طبقۀ متوسط نسبتا آگاه، آیا ایران حتی به در صدی از این پیشرفت ها میرسید، با در نظر گرفتن عقب ماندگی شدید کشورمان درآنزمان؟ راستی چرا شاه اصولا بدموکراسی در آن زمانها اعتقادی نداشت؟

بقول فرهیخته ای: شاه به دموکراسی‌های غربی بدبین بود و به حزب و تشکل‌های حزبی اعتقادی نداشت. تجربهء دوران دکتر مصدّق و حضور فائقهء حزب توده، آشفتگی‌های فلج کنندهء سیاسی و آشوب‌های روزانهء خیابانی ، این باور را در شاه تقویت کرده بود تا به توسعهء صنعتی و استقلال و رفاه اقتصادی اهمیّت بیشتری دهد و استقرار آزادی و دموکراسی سیاسی را به بعدها موکول کند. شاید شاه در ناخودآگاه خود معتقد بود که دموکراسی، حاصل یک‌روند تاريخی و دراز مدّت است که به دنبال توسعهء ملّی و تجدّد اجتماعی رشد می‌کند و قوام می‌یابد و لذا شاه معتقد بود:

"اگر بپذیریم که تنها راه تحقّق یک دموکراسی راستین، وجود یک اقتصاد سالم و توانا است، باید الزاماً قبول کنیم که کشورهای درحال‌توسعه، ناگزیرند که برای نیل به دموکراسی، ابتداء همهء نیروها و منابع و امکانات خود را برای ایجاد زیربنای اقتصادی لازم تجهیز نمایند. در روزگار ما استقلال سیاسی بدون یک اقتصاد توانا مفهومی ندارد. توسعهء اقتصادی، شرط لازم و واجب تحقّق دموکراسی سیاسی و نیل به ترقی اجتماعی است".1

نمونۀ این آزادی را در سالهای بین بیست و سی هم شاه و هم بسیاری از ما دیدیم. بپذیریم که با آن گروه مخالفین گمراه و پر از کینۀ ضد تمدن، آزادی سیاسی نیزدر آن زمان ها ما را بجائی نمی رساند همانگونه که دو سال فضای بازسیاسی در آن اواخر نتیجه اش این انقلاب خونین شد و همانگونه که حتی امروزنیز در بین اپوزیسیون سرگردان و ناسازگار با یکدیگرِ ِجمهوری اسلامی می بینیم.

آیا باور کنیم که آن عده از انقلابیونی که مذهبی نبودند و احیانا بعضا هدفهای دیگری را دنبال میکردند حقیقتا آزادگانی بودند بشر دوست و وطن پرست که دردشان نبودِ دموکراسی بود یا عدم عدالت اجتماعی؟ و یا بسیاری از آنان قدرت طلبان و کینه ورزانی بودند که هر یک بدلیل سلیقۀ شخصی و بر اساس نفرتها و عشقهای خود تیشه بریشۀ سعادت مردمانی زدند که بی اطلاع بدنبال آنها روان شدند و سنگی به چاه انداختند که هیچ عاقلی نتوانسته است تا بامروز آنرا از چاه بیرون بکشد.

آیا هیچ فکر نکردید که چگونه ممکنست آخوندی متحجرو عقب افتاده با همدلانی آنچنانی بتواند آرزوهای شما را در مورد تغییرات برآورده کند بجز آنکه میخواستید دلتان با شکست شاه خنک شود؟ آیا آن رژیم مطلقا اصلاح پذیر نبود؟ حقیقتا با سرنوشت ملیونها مردم اکثرا بی گناه و نجیبمان چه کردیم و چه فاجعه ای را برای وطن مقدسمان تدارک دیدیم. پاسخ شما باینهمه نگون بختی و سیه روزی مردمانتان چیست، های ای سبک باران ساحلها؟

راستی آیا امروز پس از سی و شش سال چند نفر از هموطنان انقلابی ما با همۀ آنچه که دیده اند و شنیده اند شهامت آنرا دارند که باشتباه خود اعتراف کنند و پاسخگو باشند و برعکس با سماجت اعمالشان را توجیه نکنند؟ شاید کمتر از انگشتان یک دست. از من بپذیرید که بدون شک، اقرار باشتباه و مسئولیت پذیری تصادفا یکی دیگر از مشخصات انسان والا و آزاده و دمکرات است .

نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آئین سروری داند

فوریه 2015

------------------

1- نگاهی تازه به «انقلاب اسلامی» (بخش دوم) – علی میرفطروس



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: