آدرس پست الکترونيک [email protected]









چهارشنبه، 4 آذر ماه 1394 = 25-11 2015

مادر ریحانه: امان از ظلم، امان از جور، امان از..

شعله پاکروان مادر ریحانه: امان از ظلم، امان از جور، امان از بیداد

شعله پاکروان مادر ریحانه جباری در مورد یورش مأموران اطلاعات به تجمع خانواده‌های زندانیان سیاسی و مدافعان حقوق‌بشر در پی برگزاری تجمع اعتراضی روز شنبه در مقابل زندان اوین در صفحه فیسبوک خود نوشت:

صدها سال پیش آیین بست نشینی در ایران بوجود آمد . در زمان قاجار بارها و بارها کسانی برای فریاد علیه ظلم و جور داروغه و فراشباشی ها یا فرمانروایان و والی های ولایات بست نشستند تا صدایشان بگوش شاه برسد . در تحولات تاریخی ، کشورمان تغییرات بسیار کرد . مشروطه به ثمر رسید و صاحب مجلس شدیم و نماینده . بست نشستن هم تغییر کرد و تبدیل به تحصن شد . اما خلق و خوی فراشباشی ها عوض نشد . گیرم درشکه و اسبهایشان تبدیل به موتور و ماشین شد ولی جیغ و داد و فحاشی و جسارت و گستاخی شان همان ماند که ماند .

روز شنبه در مقابل زندان اوین تحصنی تشکیل شد که هر کس با نوشته ای بر کاغذ هدفش را از تحصن مشخص میکرد . فراشباشی های مدرن اما همین را هم بر نتافته و با هیاهو به آنان حمله کرده و تعدادی را دستگیر کرده اند . بر روی کاغذ دو تن از دستگیر شدگان دو جمله ساده نوشته شده بود . اولی بدست یک مادر بود . " امید علیشناس را آزاد کنید " . دومی به دست یک پدر . " سعید من کجاست ؟ " هر دو از ظلمی که به آنان رفته در خروش بودند . اما در سکوت و بسیار متمدنانه خروش خود را کنترل کرده و تحصن را بر فریاد و داد از بیداد ترجیح داده بودند . اما عکس العمل فراشباشی ها و ملیجکان چه بود ؟ هاشم زینالی را با نهایت بی رحمی کتک زده و به جایی نامعلوم منتقل کرده و سیمین بانو ، مادر امید را به زندان شهرری برده اند .

دیشب با اکرم نقابی تلفنی صحبت کردم . مادری فرزند گم کرده که هنوز از وعده های ناکام و قرارهای دیدار با پسرش میگوید . مو به تن ت راست میشود وقتی برایت تعریف میکند که چطور همین فراشباشی ها میگفته اند پسرت را در مسیر انتقال از همین جا عبور میدهیم تا او را ببینی . و این زن و مرد ، اکرم و هاشم زینالی کوچه ها را زیر پا میگذاشته و چشم به این سو و آن سو میچرخانده اند شاید سعید را ببینند . زیر باران و برف میایستاده اند نکند چتر جلوی چشمشان را بگیرد و سعید را نبینند . امان از بی ادبی و زبان زشتگوی فراشها . که بی خجالت دشنامهای ناشایست را به سیمین بانو و هاشم آقای نحیف و بیمار نثار کرده و حتی از کتک زدن دریغ نکرده اند . اکرم نقابی چیزی کمتر از کوه درد ندارد که بر دوش میکشد با صبوری . اما دیشب نگران داروهای شویش بود . چرا که تازه از عمل قلب بیرون آمده . هر چند پزشکان هر چه برای قلبش کرده اند یقینا نتوانسته اند شکستگی قلبش را درمان کنند . که درمان آن فقط دیدار سعید است و عذرخواهی دزدان سعید از جفایی که هفده سال است بر او و خانواده اش میرود . مسوولین گفته اند چهارشنبه تعیین تکلیف میشوند . خوبیت ندارد که وقتی مقامات کشورهای خارجی برای اجلاس اینجایند با صف خانواده های دستگیر شده روبرو شوند . هر چند آنان نشان داده اند که تنها به دلارهای نفتی و گازی علاقمندند و به سرنوشت فرزندان به خاک افتاده و اعدام شده و گم شده و دستگیر شده ی این بخش از نقشه ی جغرافیا بی اعتنا هستند .
اکنون کسی نیست تا تقاضای آزادی امید را بر دست بگیرد . یا بپرسد سعید من کجاست ؟ و ما مردم تماشاگر ، بی تفاوتان تاریخ ، راه گم کردگان برهوت عدالت و دادخواهی لحظه ای نمی اندیشیم شاید سعید بعدی یا امید بعدی خودمان یا عزیزمان باشد . در دوران اختگی تاریخی خود را به جهالت و بی خبری زده ایم و هر روز شاهد فرو افتادن سروهای بلند بالای این سرزمینیم . از ترس داروغه و فراشباشی هایش .

راستی کسی نمیداند چرا پرستوهای این آب و خاک نمیتوانند برای عزیزان در خون غلتیده شان مراسم برگزار کنند ؟ به چه جرات فراشان در خانه ی پرستو را میبندند و کوچه را قرق میکنند ؟

کاش آقامحمدخان یا ناصرالدین شاه لحظه ای سر از گور دراورند و حاکمان ما را نصیحت کنند که جایی را برای تحصن یا بست نشستن و در امان بودن تعیین کنند . تا اگر کارد به استخوان کسی رسید بتواند صدای دادخواهی ش را بگوش مسوولین برساند . کسانی که از درد به گورستان های آباد شده میروند و از نای دل فریاد میزنند : امان از ظلم . امان از جور . امان از بیداد.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: