آدرس پست الکترونيک [email protected]









چهارشنبه، 21 بهمن ماه 1394 = 10-02 2016

دعوای خونین مربی حزب اللهی با مقام حکومتی

سایت الف: سرمربی اسبق تیم ملی از ماجرای درگیری شدید خود با معاون پیشین رییس جمهور پرده برداشت.

به گزارش کاپ، محمد مایلی کهن در گفت و گویی درباره درگیری خود با محمد رضا رحیمی عنوان کرد:آقای ناطق نماینده مجلس بود. به ایشان اعتقاد داشت. ایشان تازه رییس فدراسیون دو و میدانی شده بود. یک دبیر گذاشت که خیلی عجیب بود. مسوول اعزام تیم‌ها بود. می‌نوشت تیم دو و میدانی فردا یا پس فردا باید برود فلان کشور. من هم گفتم برای خروج تیم‌ها ۷۵ روز زودتر باید نامه‌اش برود. اینها یکسری مسائل اداری است که باید طی شود. کارهایی بود که دست ما نبود. من توی اداره بودم آنها طبقه پایین بودند. دیدم تلفن زنگ خورد و شماره داخلی است. گفت آقای مایلی‌کهن، گفتم بفرمایید. گفت من رحیمی هستم رییس فدراسیون دو و میدانی، شما تشریف دارید من بیایم بالا. من دیدم هم نماینده مجلس است هم رییس فدراسیون دو و میدانی، گفتم نه شما تشریف داشته باشید من می‌آیم خدمت‌تان. رفتم همکف.

وی ادامه داد:آنجا ۲ تا اتاق بود. یک اتاق منشی بود و یکی اتاق ایشان. مبل ایشان روبه‌روی حیاط خلوت استخر امجدیه بود. ۲ تا محافظ هم داشت. دیدم یکی از همکاران من که خزانه‌دار فدراسیون هم بود (مختارزاده)، آنجاست. دستور داد بستنی هم بیاورند. بعد دیدم کارمند من بنده خدا همینجوری ایستاده. نشستم دیدم دارد می‌لرزد، برگشت به او گفت، شما نمی‌گذارید تیم من برود؟ من را بکشند عیبی ندارد اما به همکارم چیزی بگویند نمی‌توانم تحمل کنم، دیوانه می‌شوم. دوباره یک چیز دیگر گفت. گفتم آقا خلاف به عرض‌تان رساندند. دوباره رو کرد به او و گفت کمرت را می‌شکنم. بازم گفتم خلاف به عرض‌تان رساندند، ضمن اینکه اگر موردی هست من در خدمت‌تان هستم. مسوول ایشان بنده هستم اگر خلافی هم صورت گرفته، مسوول من هستم.

مایلی کهن افزود:خلاصه دوباره یک چیز دیگر گفت. گفتم ببخشید نظام دیگر شاهنشاهی نیست. نظام اسلامی است. اگر قرار بود کمر بشکنید... من دارم می‌گویم اینطور نیست. شما می‌گویید کمر می‌شکنم. یکسری مقررات است مربوط به ما. ما هم در اسرع وقت انجام می‌دهیم اما گذرنامه به ما ربط ندارد. نظام وظیفه به من ربط ندارد. خروج از کشور، سپاه و ارتش به من ربط ندارد. دوباره یک چیز دیگر گفتم که به من گفت دهنت را ببند. هیچی دیگر نهایتش منجر به این شد ایشان از این ور آمد و من هم آمدم. تا آمدیم بچسبیم به هم، یهو آن ۲ نفر که بودند آمدند شروع کردند من را زدند. آن زمان هم مادرم زنده بود و سعی می‌کردم هر موقع کتک می‌خورم سر و صورت را بگیرم که کبود نشود که نبیند و غصه نخورد. من سر و صورت را گرفتم که آنها هم همین‌جور می‌زدند. داشتند می‌زدند که با پایم صندلی که نزدیک شیشه بود را زدم به شیشه و شیشه شکست که همکاران ما آمدند تو. بعدش رفتیم بالا، دوستان دیدند که دارد خون می‌آید. هیچی دیگر. از آن طرف آنها می‌ترسیدند من شکایت کنم اما من دستم به جایی بند نبود که. خلاصه هیچی دیگر. البته یک مشتی‌گری کرد. بعد از ۶ ماه یک نامه زد که در مورد فلانی اشتباه کردیم. ایشان مقصر نبود و حق با ایشان بود و به نوعی از ایشان دلجویی شود. آدم فوق‌العاده قوی بود. اکثر این پیست تارتان‌ها کار اوست.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: