آدرس پست الکترونيک [email protected]









دوشنبه، 15 آذر ماه 1395 = 05-12 2016

حکم ظالمانه؛ از محمد نوری زاد به احمد منتظری

....شما درست همان کاری را کرده اید که نرگس محمدی و دیگرانی چون وی کرده اند و می کنند. درست همان کاری که کل نمایندگان مجلس نکرده اند و نمی کنند. و کل اصلاح طلبان و کل دانه درشت های نام آور... براستی چرا شما اینهمه تنهایید؟ دیگران به کنار، چرا دوستان اصلاح طلب تا کنون سراغی از شما نگرفته اند؟

از محمد نوری زاد به شیخ احمد منتظری

یک: جنس تنهایی این روزهای شما همانند جنس تنهاییِ نرگس محمدی ست. و همانند تنهایی دکتر محمد ملکی. وهمانند تنهاییِ میلیون ها ایرانیِ بُهت زده ای که بدستِ هم لباسانِ شما لهیده شده اند اما بناچار با یکجور “فرسوده شدن مذهبی” به همزیستی رسیده اند. هموطنان شما بچشم خود دیده اند و بدین باور رسیده اند که تا به امروز از هم لباسان شما جز غارت زدگی نصیب شان نشده. بله، شما و پدرگرامی تان از این روی تنهایید که حق را گفتید اگر چه به زیان تان تمام شود. و بسیاری از هم لباسان حکومتی تان از این روی شما را تنها نهاده اند که سراسیمه ی سودِ خویش اند. همان دیگرانی که تا می توانند می کشند و می روبند تا خود و خویشان شان بمانند و حریصانه سر به چرب و شیرینِ دنیایی فرو برند که یک زمانی بر منبرها به “آب بینی بُز” تشبیهش می کردند. سرتان را بالا بگیرید که این روزها، روزهای کف بردهان آوردنِ ملایانی است که هست و نیستِ مردم را می درند، و با ولعی سیری ناپذیر سبزه های روییده بر مزارِ حسرت ها و آرزوهای مردم را می چرند، و جایی جز آغوش خدا را قابلِ غمزه های انسان سوزِ خود نمی دانند. ملایانی که جوانیِ هزاران ایرانیِ دربند را رنده کرده اند اما با غرور می گویند: نشده که یک شب راحت نخوابیده باشم.

دو: شما با انتشار آن نوار صوتی، هم پته ی نظام مقدس را و هم بساط پرنیانیِ بیت رهبری را و هم رختخوابِ قاتلانِ پیشانی پینه بسته را به آب انداختید. این جماعت، اگر مقدورشان بود، برای فرو نشاندنِ غضبِ استخوانسوزشان، شما را ریز ریز می کردند و ریزه هایتان را در تیزاب سلطانی محو می کردند. شما با انتشار آن نوار صوتی، دست به زیر نقاب تک تک قاتلانی بردید که این اواخر در زیر هر سایه ی سلیمانیِ نظام مقدس سجاده پهن می کردند و به ذکرِ “یا قدّوس” فرو می شدند. بله، شما دست به زیرِ نقابی بردید که با پوستِ تزویرشان جوش خورده بود. کنار زدنِ این نقاب، با کندنِ ناگهانیِ پوست شان همراه بود. بله، شما براستی پوست از تنِ تزویر جماعتی کندید. پس انتظار نداشته باشید بخاطرِ این حق گویی، جماعتِ رنده شده، مجسمه ی شما را بر هر بلندی نصب کنند.

سه: دیدم در میان احکامی که برای شما تراشیده اند، دیدار من و دوستانم از شما را نیز به اسم جرم جاسازی کرده اند. از این روی، شرمگینیِ ما را پذیرا باشید. این شرم اما نه بدان خاطر است که بخواهم سهم خود و دوستانم را بخاطر روزهایی که در زندان سپری می کنید رصد کرده باشم. نخیر، بل از این روی شرمگین شمایم که چرا نوری زاد و دوستانش این همه تک و تنهایند تا قاتلان و دزدانی که در بیت رهبری و در دولت و مجلس و دستگاه قضا خانه کرده اند، شما را در تنهاییِ هزار باره فرو بفشرند و کام دل برآورند.

چهار: دوست ما، براستی چرا شما اینهمه تنهایید؟ دیگران به کنار، چرا دوستان اصلاح طلب تا کنون سراغی از شما نگرفته اند؟ چه در مجلس شورا و چه در مجالس محفلیِ خودشان؟ دلیلش همان رازی است که جنس تنهایی شما را با جنس تنهایی نرگس محمدی می آمیزد. وگرنه مگر شما چه کرده اید که مستحق زندان و خلع لباس باشید؟ شما درست همان کاری را کرده اید که نرگس محمدی و دیگرانی چون وی کرده اند و می کنند. درست همان کاری که کل نمایندگان مجلس نکرده اند و نمی کنند. و کل اصلاح طلبان و کل دانه درشت های نام آور. بله دوست ما، شما کاری کردید که گنده های سیاست از صد فرسنگی اش نیز عبور نمی کنند. این گنده های سیاست، نه تنها از صد فرسنگیِ محتوای آن نوار، بل از صد فرسنگیِ شنیدنِ صدای ضجه های گوهر عشقی و صدای ضجه های مادرِ سعید زینالی نیز نمی گذرند. پس، نرگس محمدی بدین خاطر در زندان است، و ستار بهشتی بدین خاطر کشته شده، که هم لباسان شما و دیگرانی که خود را در میان گنده های این راه جای داده اند، به وظایف ابتدایی و انسانی خویش عمل نکرده اند. که اگر گنده های هم لباس شما سخنِ بر زمین مانده ی ایرانیان لهیده شده را بر زبان می آوردند، نرگس محمدی امروز در زندان نبود و مادر ستار بهشتی اینهمه سوز بر نمی کشید.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: