آدرس پست الکترونيک [email protected]









چهارشنبه، 4 اسفند ماه 1395 = 22-02 2017

فروغ ، زنی که سنت را مثل کفش کهنه دور افکند!

عارف پژمان

در تاریخ ادبیات ایران، شاید نخستین زنی که پرده دری کرده؛ دنیای شگفتی انگیز زن را ، روبروی چشم ها و آدم ها، قرار داده و « زنانه گی» زن را عریان ساخته است، فروغ فرخزاد است!
****

(پنجاه سال از یک فاجعهء فرهنگی گذشت)۱

فروغ ، زنی که سنت را مثل کفش کهنه دور افکند!

تابه کی در ره یک لقمه ی نان
صیغه ء حاجی صد ساله شدن
هوو ی دوم و سوم دیدن
تا به کی ظلم و ستم ، خواهر من ؟

در تاریخ ادبیات ایران، زن، هیچگاه جای پای استوار و سیمای مشخص و ملموس نداشته است . اگر گاه پس از سده ای یک خانم شاعر یا سخنور، ازین قلمروممنوعه ، عبور کرده، در هاله ای ازتصنع و تکرار و نقاب و آزرم جامعه ی مرد سالار ، خویشتن را پنهان داشته است. نه جزئیات احساسات زنانهء رابعه بلخی، نخستین شاعر زن ، در کلام این شاعر منعکس است، نه منویات و عواطف زنانهء پروین اعتصامی ، برای مان آشکار شده است! زنان سخنور، در ادبیات فارسی، « مردانه» زیسته اند، و از معشوق خویش نیز ، اوصافی مردانه و شمایل مذکر، بروز داده اند !

در تاریخ ادبیات ایران، شاید نخستین زنی که پرده دری کرده؛ دنیای شگفتی انگیز زن را ، روبروی چشم ها و آدم ها، قرار داده و « زنانه گی» زن را عریان ساخته است، فروغ فرخزاد است!
از فروغ ، پنج کتاب شعر منتشر شده است،در سه اثر آغازین، به نام های ، اسیر، عصیان و دیوار ، با دختر نوجوانی طرف هستیم که از سنت های تحمیلی ، از مردان چند زنه، از اینهمه زنجیر و قفل و دیوار که زنان را در محاصره گرفته است، نفرت عمیق دارد. وی با آن سن و سال کم میگوید:
تابه کی در ره یک لقمه ء نان / صیغهء حاجی صد ساله شدن / هوو ی دوم و سوم دیدن / تا به کی ظلم و ستم ، خواهر من ؟
فروغ، درین سه کتاب، رابطه ی انسانی ، غریزی و طبیعی زن و مرد را بیان کرده است ، قهر و آشتی ، لذت گناه، بیوفایی یار ، جفای رقیب و خواهشات تن و ازین گونه را در قالب دوبیتی های نیمایی بیان کرده که بدون شک برای جامعه ایران، بویژه جوانان یک « سور پریز» عظیم بوده است. فروغ هزار تیر ملامت و نیش شماتت را بخاطر این سنت شکنی ، به جان خریده است!
کلام فروغ، درین مجموعه ها ، روان و دلاویز است. تمامی این قطعات شاعرانه، از موسیقی دلکش و وزنی خوشایند برخوردار است . به این سروده بنگریم :
میروم خسته و افسرده و زار/ سوی منزلگه ویرانه ی خویش / به خدا میبرم از شهر شما/ دل شوریده دیوانه ی خویش/ میبرم تاکه در آن نقطه ی دور/ شستشویش دهم از رنگ گناه / شستشویش دهم از لکه ی عشق / اینهمه خواهش بیجا و تباه!
پس ازین تاریخ ، فروغ فرخزاد را مینگریم که هم شاعراست، هم بازیگرتیاتر و هم فیلم ساز . بویژه، پس از همکاری با کارگردان صاحبنام، ابراهیم گلستان، به افق های تازه ای از هنر و اندیشه میرسد. در واقع باا نتشار کتاب «تولد دیگر » که بعد از تدارک فلم « خانه ی سیاه» صورت گرفته، یک فروغ جدید متولد میشود . اینک درد و داغ خصوصی شاعر به درد اجتماعی و انسانی و همه گانی ، مبدل شده است. دیدگاه شاعر گاه از زمین به آسمان، یا از طبیعت به ماورای طبیعت ، سیر میکند ! فروغ اکنون نقاش و تصویر گر آلام زن ایرانی است . فروغ تک و تنها با انجماد ، فساد و فرسودگی اجتماعی میرزمد!
از نظر شکل و طرز بیان ، در کتاب « تولد دیگر»، فروغ به معاییر شعر نیمایی نزدیک میشود . فروغ « وزن » را همه جا در مجاری کلام ، رعایت میکند و حسابی یک شاعر مطرح « شعر نو» میشود ! این بار فروغ فرخزاد ،رهگذریست که در یک محیط سنت زده ،« از پله کان کنجکاوی خود بالا میرود تا به یک خدای خوب که پشت بام خانه، قدم میزند، سلام بگوید ...» . اما ، فروغ ، هرگز روابط حاکم بر«جامعه مرد سالار» را نپذیرفت ، وی همواره از اینهه دیوار و قید و بست ، نفرت داشت ؛ از همین رو، از واژه « پنجره » بسیار خوشش می آمده و انگار این واژه رمزیست برای ادراک بهتر و یگانه گی بیشتر با آدم ها و اشیاء ؛ شاید هم پنجره ، تعبیریست برای آزادی ! فروغ گفته است ( کاش میمردم و باز زنده میشدم و می دیدم ، دنیا ، شکل دیگری است .دنیا، اینهمه ظالم نیست. وهیچکس دور خانه اش را دیوار نکشیده است ..)
مرگ فروغ در زمستان رخ داد . گفته میشود، فروغ ، سه روز قبل ازمرگش ، شعر معروف « پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است !» در حاشیهء یک کاغذ کوچک نگاشت و این یادگاری تاریخی را به یدالله رویایی، شاعر معروف معاصر سپرد، آیا فروغ ، درین شعر، مرگ زود رس خود را پیش بینی نکرده بود ؟ نمیدانم.
ازمختصات آثار سرآمد ادبی ، یکی آن است که گوشه های از این آثار ، پس از ایجاد، زبانزد عامه و خاصه میشود یعنی در مدارس ، قهوه خانه ها و میکده ها ، در زبان مردم ، جاری میشود ، شعر فروغ نیز چنین سرشتی و سرنوشتی دارد: به چند طلیعه از اشعار فروغ اشاره میکنم :
دلم گرفته است/ دلم گرفته است / به ایوان میروم / و انگشتم را بر پوست کشیدهء شب میکشم!/ چراغ های رابطه ، تاریک اند ./ چراغ های رابطه تاریک اند / کسی ، مرا به آفتاب ، معرفی ، نخواهد کرد !/ کسی ، مرا به مهمانی گنجشک ها ، نخواهد برد / پرواز را بخاطر بسپار !/ پرنده، مردنی است.
***
می توان در گور مجهولی خدا را دید
می توان با سکه ای نا چیز ایمان یافت
می توان در حجره های مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
می توان چون صفر در تفریق و در جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
می توان چشم ترا در پیله قهرش
دکمهء بیرنگ کفش کهنه ای پنداشت
می توان چون آب در گودال خود خشکید!

فروغ فرخزاد ، دریک نیمه روز غبار آلود بیست و چارم بهمن ، ۱۳۴۵ خورشیدی ، دریک حادثه دلخراش اتوموبیل ، با مرگ ملاقات کرد.هنگام وداع با زندگی ، سی و دو بهار عمر را پشت سر نهاده بود . وی در سال های دور، در نوجوانی سروده بود :
«مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور»
و اکنون چنین شده بود وچه دور از انتظار!
۱- پانویس:
فصلی از یک سری گفتارادبی رادیویی زیر عنوان «سیری در ادبیات ایران »،رادیو نوای ایران،
رادیوی دانشجویان ایرانی دانشگاه وسترن،( لندن انتاریو)



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: