آدرس پست الکترونيک [email protected]









شنبه، 23 اردیبهشت ماه 1396 = 13-05 2017

نوری زاد: من رأی نمی دهم چون هستم!

من گاه از آمیزشِ صدای خِرپ و خِرپِ چریدنِ گوسفندان با صدای نیِ چوپان، به سمفونی وحشتناکی می رسم که خود از ترس وامی جهم. به خود می گویم: اگر فهمی در کار بود، این گله با شتاب از چوپان و نوای نی اش می گریخت.
****

محمد نوری زاد
بیست و سوم اردیبهشت نود و شش – تهران


رأی می دهم پس نیستم!

در معرکه ی انتخابات، کاری دمِ دست تر از رأی دادن نیست. و شاید کاری دشوار تر از رأی ندادن. آنجا که رسانه ها و چشم ها و گوش ها و گوشی ها مردم را به حضورِ حداکثری فرا می خوانند، و حتی رسانه های محفلی جماعتِ مشکل پسند و دیرجوش را به رقصی میانه ی میدان، عقب کشیدن از این هیجان برای مردم که نه، بل برای همان دیرجوشانِ رقصِ میدانی کار ساده ای نیست. در نمایش ولاییِ انتخابات، مردم، چه فیلسوف و چه منگ، هر یک به نقشی دلخوش اند. با این تفاوت که: فیلسوفان و منگان همه گوسفندند الا یکی که چوپان است.

من شرکت در انتخابات نظام مقدس را با ” به نماز ایستادنِ” همینجوری، یکی می دانم. بله، به نماز ایستادن چه با کفش و چه پشت به قبله و چه با باری از خرده شیشه بر پشت. با این اشاره که: پیشنمازِ این مردمِ همینجوری جناب جنتی است. که صدا در می دهد: من سند دارم آمریکا از طریق عربستان برای سران فتنه یک میلیارد دلار پول فرستاده! نیز این بگویم که در نظامِ نمازِ همینجوریان، پیشنماز باید عادل باشد. اما پس نمازانِ بی حوصله را کاری به اینجور وسواس های توی کتابی نیست. پس بی خیال تهمتِ آشکارِ پیشنمازشان که به سمتِ سجاده می رود و از باب استحباب تَحتُ الحنکش را وا می گشاید و همزمان که دست ها را تا بنا گوش بالا می برد، شیشکی نیز می بندد به مفهوم عدالت وکهکشان خدا، به نماز می ایستند و این یک وعده نماز را در سفره ی واجبات خود، به چرتکه می اندازند.

در نمایشِ ولاییِ انتخابات، مردم، گله ی گوسفندند. که این گله را چاره ای جز اطاعت از چوپان نیست. گله ای که در مسیرِ مسلخ، دلش به انتخاب چوپانی مهربان خوش است. عجبا که گوسفندانِ این نمایش، سرنوشتِ کشتارگاهیِ خود را بچشم می بینند، با این همه اما دل در گرو نغمه های نی و نوای چوپان مهربان خود دارند.

اشتباهی که دیرجوشان و مشکل پسندان می کنند به این است که سطح نمایش را یکی می پندارند. و حال آنکه در نمایشِ ولاییِ انتخابات، مردم، گله ی گوسفندی اند که گریزگاهی جز انتخاب چوپان خویش ندارند. بلندگویی دم گوش تک تک گوسفندان می گوید: رنگین کمان چوپانان را ببین و یکی را انتخاب کن. و همان بلندگو، زیر لب و با زبان ولایی نجوا می کند: زود باش تا درِ کشتارگاه را نبسته اند.

بله، مشکل در سطح و لایه بندیِ این نمایش است. در نظام ولایی، مردم با انتخابات و رأی دادن به هر کس، مطلقاً نمی توانند از لایه و سطح گوسفندیِ شان بیرون بزنند. رأی دادن در این نمایش، به نفیِ وجود رأی دهنده می انجامد. چرا که امتدادِ راه، مستقیماً به کشتارگاه می انجامد. در این سطح، تفاوتی میان عوام از یک سوی، و مشکل پسندان و دیرجوشان از دیگر سوی نیست. نیز در مسیری که به کشتارگاه می انجامد، تفاوتی میان انتخاب چوپان عبوس، و چوپانی مهربان نیست. در این سطح، خنده دار تر از این سخنِ گوسفندان چه می تواند باشد؟ که با غروری متفکرانه ابراز وجود کنند: من رأی می دهم پس هستم. و حال آنکه سخن غمبارِ این گوسفندانِ کشتارگاهی باید این باشد: من رأی می دهم پس نیستم.

تنها راه برای مردمِ اسیرِ ایران این است که سر برآورند و به ولائیونی که خود را چوپان می دانند، بباورانند که: مردم گوسفند نیستند. این خروج از لایه ی گوسفندی، به باورِ خویش محتاج است. و باورِ خویش، با زدن به زیر میزِ این نمایش حقیرانه میسر می شود. و سرود کردنِ این سخن که: من رأی نمی دهم چون هستم!

من گاه از آمیزشِ صدای خِرپ و خِرپِ چریدنِ گوسفندان با صدای نیِ چوپان، به سمفونی وحشتناکی می رسم که خود از ترس وامی جهم. به خود می گویم: اگر فهمی در کار بود، این گله با شتاب از چوپان و نوای نی اش می گریخت.

پی نوشت: عزیزانم، مرا ببخشایید اگر در این نوشته به ناچار از واژه های چوپان و گوسفند سود برده ام. این هرگز سخنِ منِ نوری زاد نیست. شما از هر طلبه و ملا و روحانی و آیت اللهی اگر بپرسید، همین واژگان را در کاسه ی شما می اندازند. ناب ترینش: چوپانیِ پیامبران و گوسفندیِ مردم است. راعی: چوپان، رهبر، پیشوا، رعیت: گله ی گوسفند، مردمِ عوام، مرعی: چراگاه، مملکت. نیز البته این به عالم تشیع و اسلام محدود نیست. چه در گذشته و چه اکنون، هستند بسیاری در ادیان و باورهای دیگر، که از همین امتدادِ رمه ای و کشتارگاهی نان خورده اند و می خورند.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: