آدرس پست الکترونيک [email protected]









دوشنبه، 6 شهریور ماه 1396 = 28-08 2017

باز هم اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان

کانون مدافعان حقوق کارگر/هاله صفرزاده

تصور این که چه بر سر یک زندانی سیاسی می آید که از این آخرین حربه اش استفاده می کند، دشوار است. باید در آن شرایط باشی تا درک کنی چگونه یک انسان خود را از ساده ترین نیازش محروم می کند و به پیشواز مرگ می رود.
من بیشتر زندانیان اعتصابی را نمی شناسم. نمی دانم به کدامین گناه ناکرده در زندانند. مهم هم نیست. نمی دانم چگونه فکر می کنند، چه عقیده ای دارند. مهم هم نیست. حتا اگر فرض کنیم گناهی هم مترکب شده باشند باز هم مهم نیست. مهم این است که زندانی سیاسی اند، به جرم اعتقاداتشان در زندانند. به جرم مخالفت با بی عدالتی ها، دزدیها و اختلاس ها، به جرم حق خواهی در زندانند در همان زمانی که اختلاس گران ودزدان قهار و مسببان این بی عدالتی ها آزادند.
آری مهم نیست که عقیده شان چیست. مهم این است که انسانند و هیچ انسانی نباید به دلیل اندیشه و اعتقاداتش در زندان باشد. مهم این است که این انسان در زندان هم حقوقی دارد. حقوقی که توسط همین قوانین دست وپا شکسته موجود هم آن را به رسمیت شناخته می شود از جمله حق ثبت اعتصاب در دفتر زندان و معاینه روزانه توسط پزشک. حق دارند از در دستشویی و حمام امنیت داشته باشند، حق دارند از غذا و آب سالم برخوردار باشند. حق دارند از وسایل شخصی که خریداری کرده اند محروم نباشند، حق دسترسی به روزنامه و کتاب و تلویزیون و ... را داشته باشند، حق تماس تلفنی با خانواده، حق ملاقات حضوری، حق مرخصی و...
از میان این زندانیان سه تن را می شناسم. رضا شهابی را می شناسم. راننده شرکت واحد که جرمش دفاع و درخواست حقوق حقه خود وسایر همکارانش است. وی که سلامتش را در زندان اولش از دست داد، با استفاده از یکی از همین حقوق قانونی به مرخصی متصل به آزادی آمد. اما به جرم فراری بودن در روزهای مرخصی اش که با اجازه مسوولان بود، باید تمام این روزها را دوباره در زندان بماند.
با دو تن دیگر در جریان کمک رسانی به زلزله زدگان آذربایجان آشنا شدم: پیام شکیبا و سعید شیرزاد. شاید یک یا دو بار دیده باشمشان. اما آنان را انسانهایی دیدم که درد و رنج مردم، سبب شده بود کار و زندگی شان را ول کنند و بی دریغ در پستی و بلندی های کوه های ورزقان و هریس به یاری زلزله زدگان بشتابند. تصور اینکه پیام، این کارگرجوان و دانشجوی سابق با شرم و حیا که سوءاستفاده از دانشجوی دختر هم دانشگاهی اش را تاب نیاورده، نمی تواند به هیچ عنوان بپذیرد که از دستشویی و حمامی استفاده کند که دوربین دارد، دور از ذهن نیست. تصور این که سعید شیرزاد، کارگر جوانی که برای محو کار کودکان تلاش می کرد، بتواند بی عدالتی در قبال همبندانشان را تاب بیاورد، نیز سخت نیست.
آنان تقاضای آزادی از زندان را حتا ندارند، خواسته ی آنان بسیار ابتدایی تر است. امنیت داشتن، احترام به حریم خصوصی شان و استفاده از وسایل شخصی که با پول و هزینه خود چند برابر گران تر از بیرون تهیه کرده اند.
اگر زندانیان از امکان تماس منظم و مرتب با خانواده هایشان برخوردار باشند، دیگر چه نیازی به استفاده از گوشی هایی خواهند داشت که مجبورند به قیمت های بسیارگزاف از داخل زندان تهیه کنند. این که در زندان موبایل یا هر وسیله ممنوعه ی دیگری وارد می شود، ناکارآمدی زندانبانان را نشان می دهد و نباید زندانیان بابت آن مجازات شوند.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: