عارف پژمان
بهمن ، جشن عمامه و نعلین!
کاش این بهمن خاکستری ، بارانی داشت
جشن عمامه و نعلین، لب نانی داشت
برحصیری که کنون گورکنی، خوابیده
سایهء داش آکلی بود و مرجانی داشت !
پردهء نقره ای عشق ،« دیاموند »،چو بود
گریه های شب تنهایی، گریبانی داشت
کس نه بینم به میخانه رود، یادت هست
آبجوی دل شب، موج خروشانی داشت
دیگ به هرکاره نمی گفت که ، روی تو سیاه
داعش و واعظ ما ، فرق نمایانی داشت !
مسقط الراس خرافات ، نگشتی تهران
یک جو آزادی اگر، بقعه و ایوانی داشت
همه جا قصهء اعدام بهاراندیش است
مرگ شمشاد، چه آهنگ شتابانی داشت
سی و اند سال ز خاموشی جنگل ، طی شد
این شباویز، همه خواب پریشانی داشت
کد خدایی که به ما داد فلک، نارو زد
گفت شبان است، ولی گرگ بیابانی داشت!