ماهنامه پیام پارس
در کوچه های بی چراغ - رضا بی شتاب
با یادِ اخترانِ خفته به خاوران
از آفاقِ بی آفتاب فرود آمدند
با دشنه ها وُ شلاق های بافته از جنون
با لَباده های باروت رنگ
در شبستانِ یشم وُ وحشت
با همیانِ نهانِ وهمی از لاژورد
فرمانروایانِ عرصۀ زوال وُ اِدبار
نفرینِ مجسّمِ جاری
بر هر راه وُ کوره راه
بر هر کنار وُ جانب وُ جدار
برودتِ مرگبار بر رُخ
کاهیده روح در نگاه:
میانِ دلها نرده ای باید
چشم بندی بر دیدگان
بندی به بند، بر نایِ آرزو
بر اندامِ بُرنایِ روزگار...
و جهان در سُکراتِ سکوت
به کِسوتِ دلالانِ خون
زمینِ تفته در هذیانِ تب می سوخت
آن دم که ریگبادِ تگرگ وُ درد
بر بومِ نفرت بارید
و ابتذال وزیدن آغازید
خورشید شرمسارِ خویش وُ تنها
بال های آتشین وانهاد
ماهِ گرفتار در چمبرِ پرچین
سرودی خواند وُ خاموش گشت
و جهان در سُکراتِ سکوت
به کِسوتِ دلالانِ هرجایی
شقایق ها با گلوی بُریده
تا دیرگاه پَرپَر زدند
و خطِ خون بر خاک کشیده شد... سنگین سنگین
در مسلخِ سرخِ بی قراریِ زمان
در خاورانِ تا جاودان سرخ
پشنگه های آبشارِ بشکوهِ شادی
یخ زد ز کابوس بی درنگ
آبدانه های نورَسِ رؤیا
در بطنِ غوغای خویش، قندیل بست
آنی؛ خیال تبخیر شد به شبیخون
جهان؛ ریسمانی از تشنّجِ جانِ در آونگ
در تشییعِ ستارگان
پلکِ پَندامِ1 چاه
ناگاه به غریو، به هم برآمد
و در پِلّکانِ گودِ بی فردا درغلتید
و جهان در سُکراتِ سکوت
به کِسوتِ دلالانِ مَجیز گوی
اینک از یاقوتِ قلب شان
درفشی درخشان برافراز
پاینده وُ درخشان وُ سرفراز
در کوچه های بی چراغ
ــــــــــــ
1- پَندام = آماس، وَرَم
2004- 2025 IranPressNews.com -