عمارت 8هزار متری امینالضرب هر روز تکیدهتر میشود
بهارنیوز: گویی ولولهای برپاست؛ جایی که زمانی اعیاننشین شهر بود و آرامش و وقارش زبانزد همگان، امروز شلوغ و پرهیاهو است. از شلوغی خیابان دل کنده به سویی میروم که دیوارهای بلند قدیمیاش سالهاست نظرم را جلب کرده است. وای اینجا بوی تاریخ و کهنگی میدهد نه آن کهنگی که معنایش پوسیدگی و ماندگی است این کهنگی رنگ و لعاب اصالت دارد و رازها در دل نهفته است. از هیاهوی بازار فروش لوازم خانگی فاصله گرفته، وارد محله میشوم. به دیوارهای بلند عمارت مینگرم. سیمها و چراغهای برق قدیمی روی آن نشان میدهد نشانی را درست آمدهام. ورودی خیابان روبهروی دیوارهای بلند خانه، کنار مغازهها و حجرهها پیرمردی نشسته و آمدگان و رفتگان را میپاید. میپرسم: پدرجان! میخواهم درباره این خانه و مغازههایی که در و دیوار آن را تازه ساختهاند اطلاعاتی بگیرم. بی آنکه نگاهم کند به سویی اشاره میکند که چند راننده وانت منتظر مشتری تازهاند: باید بری پیش آقاداوود. بگرد پیداش کن!
روزی روزگاری تاریخ
حالوهوای اینجا هواییات میکند. از امروز میکشاندت به دل تاریخ. «رفتن به خانه علما و اعیان یکی از مراسم قدیمی پادشاهان ایران بوده و در این موارد اعیان شال و اشیای نفیسه و پول و طلا پیشکش میکردند و علما دعا و تربت. در این اواخر ناصرالدینشاه کار بیسابقهای کرد و به خانه حاجی میرزاحسین صراف شیرازی هم رفت. این شخص پسر حاجی میرزا کریم صراف بود. پدرش یکصدهزارتومان به او سرمایه زندگی داده و به تهران روانهاش کرده بود. در گوشه خیابان برق و عینالدوله، سمت شمال، قطعه زمینی از باغ سردار باقیمانده بود، حاجی میرزا حسین این زمین وسیع را خرید و بیرونی و اندرونی و خلوت و تکیه و باغ بسیار وسیعی طرح کرد. از تمام شهر به تماشای ساختمان او میآمدند. حاجی این خانه را به بهترین اثاثیه متداول زمان زینت نموده، روضهخوانی و اطعامهزارنفری میکرد.» صدای قطاری را میشنوم که همین نزدیکی است. سوتهایش از دل تاریخ پرتم میکند به امروز. این قطار کی میخواهد بایستد؟ قطار نوینسازی شهر را میگویم که با سرعت بسیار حرکت میکند؛ دیوارهایی فرومیریزند، درختانی سرفرومیآورند و پرندگانی که برای همیشه از شهر و محلههایش میکوچند.
باز به یاد خانه حاجی میرزا حسین صراف میافتم و نامی که امروز بدان میشناسمش، امینالضرب. «حاج محمدحسن کمپانی که بعدها لقب امیندارالضرب گرفت بازرگان خوشفکر و برجسته قرن نوزدهم» سرآمد سرمایهگذاران صنعتی در ایران به شمار میآید. میرزا حسن هنگامی که در جوانی اصفهان را ترک گفت و به تهران آمد سرمایه چندانی نداشت. پسرش درباره او نوشت «وقتی امینالضرب در جوانی حدود 1853 میلادی به تهران رسید دارایی او در دنیا شامل یک عبا، یک چرتکه و 100 ریال پول بود.» پسر عمهاش هم بعدها درباره او گفت «دارایی [نخستین] وی شامل 26 تومان پول نقد و یک الاغ بود.» این اصفهانی جوان شاید هیچگاه نمیتوانست بیندیشد روزگاری مالک خانهای شود که آوازهاش به گوششاه رسیده بود. اگر حاجی میرزا حسین صراف شیرازی دست و دلبازی نمیکرد و 100هزارتومان سرمایهای را که پدرش حاجی میرزا کریم صراف به او داده بود در تجارت بلندپروازانه و خوشگذرانیهایش از دست نمیداد اکنون نام امینالضرب بر این خانه نبود. روزگار چهره خوبش را زود به میرزا حسن نشان داد و به جایی رساند که تا آنجا که ناصرالدینشاه را اینگونه به سخن واداشت «حاج محمدحسن امینالضرب در حقیقت تاجر مخصوص ماست [و در ایجاد] کارخانهها و خواستن بعضی امتعه و غیره از فرنگستان [که برعهده او مقرر گشته] باید با کمال آسودگی مشغول امر تجارت باشد.» امینالضرب که «شخصی زیرک، باهوش و پرکار بود» بهزودی پلههای ترقی را بالا رفت و در کنار تجارتهای شخصیاش با نزدیکی به دربار، رییس ضرابخانه سلطنتی شد و لقب امینالضربی یافت که پس از او به پسرش میرزاحسین نیز رسید. حاج حسن به نان و نوایی که رسید پی جایی در خور شأن تازهاش گشت. «معلوم بود که [حاجی میرزا حسین صراف شیرازی] با این مصارف خیلی زود رشته زندگی را از دست خواهد داد. یکبار پدرش سرمایه او را تجدید کرد ولی باز هم نتوانست جلو ورشکستگی او را بگیرد. خانه او در مقابل طلب،گیر حاجی محمدحسن امینالضرب، جد آقایان مهدویها، آمد که امروز هم دست آنهاست. ولی به افتخار حاجی میرزاحسین مینویسم که مال کسی پیش او جا وانکرد و طلب مردم را تمام و کمال پرداخت.»
پشت این در، هیاهویی نهفته است
اکنون روبهروی این خانه و عمارت رفیع ایستادهام. بلندی دیوارهای آن به بلندای تاریخ است. تاریخ، پشت آنها خلوت گزیده است. به نظر نمیآید آنسوی دیوار هیاهویی باشد. آنچه به گوش میرسد صدای سکوت است و بیصدایی. «در ایام جشنها یا سوگواریهای مذهبی امینالضرب خانه خویش را بر مستمندان باز میکرد و به بذل و بخشش مشغول میشد. بهخصوص در 10روزه ماه محرم و عاشورا مراسم روضهخوانی و پذیرایی از همگان در خانه او برقرار بود. به روایت پسرش در این ایام هر روز با طبخ دو تا سه خروار برنج نزدیک به سههزار زن و مرد تغذیه میشدند. در ایام عادی نیز خانه امینالضرب محل رفتوآمد علما و شخصیتهای مذهبی بود.» یکی از مهمترین اشخاصی که به این خانه پای گذاشت و مقیم موقت آن شد سیدجمالالدین اسدآبادی بود. آوازه سید آنروزها جهان اسلام را برداشته بود. ناصرالدینشاه میخواست از این نمد برای خودش کلاهی بدوزد. سید به دعوتشاه قاجار به ایران سفر کرد و در منزل امینالضرب که به تعبیر حاج مهدیقلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) «میلیونر آن روز بود» فرود آمد. آنجا بود که حاجی میرزا حسن شیفته سید بلندپرواز شد. از اینرو به برادرانش نوشت «اقامت سیدجمالالدین در خانهام موهبتی است که هیچگاه نصیب احدی نشده است.» با او همراه شد. «ناصرالدینشاه هر وقت سید را به حضور میخواست، امینالضرب همراه او بود.» این تاثیرات دیگران را نیز متوجه ساخت آنگونه که حاج سیاح نوشت «به تهران آمدم و ایشان را ملاقات کردم. دیدم واقعا ملاقات آقا (سیدجمالالدین) حاجی امینالضرب را تغییر داده، اخلاقش عوض شده یکی از حقطلبان گردیده.»
از آنپس بود که میرزا حسن امینالضرب به پیروی از اندیشههای ترقیخواهانه به «ایجاد خط راهآهن بین محمودآباد و آمل، احداث کارخانه برق، احداث کارخانه بلورسازی، تاسیس کارخانه چینیسازی در تهران، ایجاد کارخانه ابریشمتابی و ابریشمبافی، بنای کاروانسرای حسنآباد میان راه تهران- قم، ساخت راه افجه به تهران» پرداخت و تاسیس بانک در ۱۲۹۶ قمری را پیشنهاد داد. اقدام مهم دیگر او پیشنهاد ساخت نخستین کارخانه ذوبآهن ایران در ۱۳۰۴ قمری بود که امتیاز آن را از شاه گرفت اما موفق به اجرایش نشد. خدمت دیگر او که نیکنامی برایش به ارمغان آورد، خرید مقادیر بسیار گندم در قحطی سال ۱۲۸۸ قمری از مازندران و حمل آن به تهران بود که موجب نجات مردم از مرگ حتمی شد.
رجال و بزرگان زیادی در زمان پدر و پسر به این خانه آمد و رفت و داشتند. میرزا حسن و پسرش میرزا حسین که هر دو لقب امینالضربی را پی نام خود یدک میکشیدند هیچگاه تنها به صفت سرمایه و تجارتشان نامدار نشدند «[میرزا حسن] چون درستکار و مردمدار بود در اندک زمانی اعتماد همگان را جلب کرد و کارش رونق یافت. امینالضرب از کمک مالی به سیدجمال هنگام اقامت او در روسیه حتی پس از آنکهشاه او را از ایران راند کوتاهی نکرد. امینالضرب معتقد بود اسدآبادی مردی به راستی روحانی و مرشدی مذهبی است که به پیشبرد اسلام میاندیشد.» پسرش حسین نیز راه او پدر را ادامه داد. «او (محمدحسین) مودب و ملایم و مردمدار بود و از اینرو در میان طبقات مختلف مردم دوستانی داشت. مقارن با انقلاب مشروطه، وی جانب مشروطهخواهان را گرفت، چنانکه در دوره اول از سوی تجار تهران به نمایندگی مجلس برگزیده شد.» در همین خانه پدری بود که حاجی محمدحسین خان امینالضرب و دیگر نمایندگان تجار و بازرگانان بزرگ دارالخلافه گرد آمده بودند تا فرمان مشروطیت برایشان آورده و خوانده شود.
داداش میراث فرهنگی کیلویی چند!
درها و دیوارهای این خانه شاید اکنون دهههاست آدمهای سرشناس و بزرگی ندیدهاند. درون خانه دیگر نمیتوان رفت. شاید از آنرو نوادگان حاج میرزا حسن که اکنون مالکان «خصوصی» این عمارت باشکوهاند، دیگر همچون وی و پسرش در را روی مردم باز نمیکنند. نمیدانم امروز درون خانه چه میگذرد. آن خلوت، اندرونی، بیرونی، باغ و بناهای متعددش چگونهاند. از دیوارها که فاصله بگیری تنها چند درخت بلند و سقف شیروانی یکی، دو عمارت به چشمت میآیند. این مجموعه اما با سالهای گذشتهاش تفاوتی کرده است؛ آنگاه که به عنوان نمونهای شاخص از معماری میانه عصر قاجار، سازمان میراث فرهنگی در فهرست آثار ملی کشور ثبتش کرد. کاربری بنا آن زمان مسکونی بود اما اکنون گویی کاربری را تغییر دادهاند. در سالهای اخیر بر دیواره شرقی عمارت 11 باب مغازه تازه با درهای نقرهای اتوماتیک خودنمایی میکنند. میپرسم چه بر سر خانه امینالضرب آمده است. آقا داوود مرد میانسال را که یافتهام، پاسخم میدهد. میگوید دهههاست اینجا بارهای مشتریان را با وانت قدیمیاش به خانههایشان برده و با این خانه زندگی کرده است: «چی میخوای درباره خونه بدونی؟» میگویم این درها چند ماه پیش، روی دیوار خانه نبود. گویی خاطرهای یادش میآید. همانگونه که راه میرود و مرا پی خودش میکشاند به رویدادی اشاره میکند که چند سال پیش او را هم درگیر ساخته: «دیدم دو تا آقا با چندتا کارگر اومدند اینجا بیل و کلنگ هم همراهشون بود. هر ضربهای که به آجرهای دیوار خونه میزدند انگار جون من بود که درمیرفت. گفتم آقا دارید چیکار میکنید. یکیشون توپید بهم که تو چهکارهای. گفتم آقاجون من صاحب این خونهام. سندش به نام من نیست اما سالهاست دارم تو این محله کار میکنم. هر آجرش مال منه. باهاش زندگی کردهام. نگاهی عاقل اندر سفیه به هم کرد و گفت دارن مغازه میسازن آخه قدیما اینجا تجاری بوده. اعتراض کردم که آقا این خونه میراث فرهنگیه. اون یکیشون که هیکل بزرگی هم داشت ابروهاشو یکوری کرد گفت اصلا به تو چه، داداش میراث فرهنگی کیلویی چند! گفتم دعوا نداریم. والا من چند وقتیه نخریدم قیمت هم ندارم پول هم ندارم که بخرم. ولی میتونم براتون از بازار قیمت بگیرم! خلاصه سرتو درد نیارم. دیدم حرف حساب سرشون نمیشه دیگه سربه سرشون نذاشتم. رفتم دوربین آوردم کلی عکس گرفتم.» عمارت بزرگ و زیبای امینالضرب سالهاست که دیگر بروبیای گذشته را ندارد. این روزها، دلگیر است و دلتنگ. خانهای که زمانی رجال و خوشنامان شهر به آن منزل وارد میشدند و از باغ آنجا صدای آواز پرندگان گوناگون میآمد اکنون به ابزاری برای سودآوری بدل شده است. مغازههای پیرامون، مغازههای تازهای که در دل آن ساخت شده و چشمکهایی که گاه سرمایهداران بازار لوازم خانگی سه راه امینحضور به آن میزنند تا اگر رضایتی باشد این هشتهزار متر ناقابل را به پاساژی با امکانات مدرن تبدیل به احسن کنند، این یکه عمارت بزرگ قاجاری منطقه را آزار میدهد. یقین باید داشت که با این روند تا چند سال آینده نه خانه باغی خواهد ماند نه اثری از یادگارهای ارزشمند و پرافتخار آن. دیگر درختان تنومند و استوار نخواهند ماند تا پرندگان بر فراز آنها آشیان کنند و آواز سر دهند. صدای آواز پرندهای به گوش میرسد: «چند سال پیش درخت بزرگی که توی باغ بود قطع شد. یواشکی بردنش بیرون. خیلی ناراحت شدم آخه من پرندههای درختهای این خونه باغ رو دوست داشتم. سالها بود با آوازشون سرگرم میشدم.» اینها را آقاداوود میگوید. به دیوار شرقی مجموعه که دقیقتر بنگری صدای تیشهها و کلنگهایی را که در سالهای اخیر برآن فرود آمدهاند، هنوز میشنوی. درهای نقرهایرنگ بیخبری را میبینی که جای تاریخ را گرفتهاند. شیک بودن آنها بدجوری به کهنگی تاریخ طعنه میزند، به گذشته عمارت فخر میفروشد و میخندد. روزهای دلتنگی عمارت هشتهزارمتری امینالضربها فرارسیده است.
اوضاع خانهباغ «پیشگام سرمایهگذاری بخش خصوصی در ایران»، نگرانکننده است
خانه حاج میرزا محمدحسن امینالضرب، تاجر و سرمایهدار بزرگ تهران در عصر قاجار که در منطقه 12 شهرداری تهران قرار گرفته است به دلیل بیتوجهیها هم از سوی بازماندگان امینالضرب به عنوان مالکان خصوصی این عمارت هشتهزار متری، هم از سوی شهرداری و سازمان میراث فرهنگی با خطر تخریب و تغییر کاربری روبهرو است. بررسیها نشان میدهد ورثه هم توجهی چندان به حفظ این مجموعه تاریخی ندارند. درختان بلند و استوار حیاط این عمارت که دهههای متوالی در برابر دگرگونیهای طبیعی تاب آورده و از پسِ نظاره رویدادهای تاریخی گوناگون، خود را به روزگار ما رساندهاند، این روزها حال و روز خوشی ندارند؛ قامتهایشان انگار که از بیتوجهیها و نارسیدنها تکیده شده است. اوضاع کنونی خانهباغ «پیشگام سرمایهگذاری بخش خصوصی در ایران (به تعبیر لرد کرزن)» نگرانکننده است. خانه حاج امینالضرب که در منابع تاریخی به عنوان خانهای مجلل و ستوندار نامش آمده سالهاست در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده و در حمایتهای قانونی دولت قرار گرفته است. هرگونه دخل و تصرف و تغییر کاربری در این بنا بدون اجازه قانونی سازمان میراث فرهنگی تخلف به شمار میآید. آگاهی چندانی درباره درون خانه و ویژگیهای معماری آن در دست نیست. مالکان خانه در سالهای گذشته کوشیدهاند کمترین اطلاعاتی از آن بیرون درز نکند. تنها چند کارشناس در تهران میتوانند در اینباره سخن بگویند.
استثنائا درون خانه را دیدم!
یک تهرانشناس که سالها پیش مسئولیتی در سازمان میراث فرهنگی داشته در اینباره میگوید: «سالها پیش استثنائا درون خانه را دیدم. این خانه از چند ساختمان مجلل تشکیل شده که آن زمان وضعیت مناسبی داشتند. این بنای ویژه باغ بزرگی هم با درختان زیبای کهنسالی دارد.» وی میافزاید: «ویژگیهای معماری قاجاری به خوبی در بناها و تاسیسات خانه امینالضرب دیده میشد. در این خانه یکی از بزرگترین گنجینههای نسخ و کتابهای خطی وجود دارد که کمتر از گنجینه کتابخانه ملک نیست. امینالضرب در کنار تجارت، کلکسیونر بوده و نسخههای نفیس خطی را گردآورده است. این کارشناس میراث فرهنگی که نمیخواهد نامش برده شود، تصریح میکند: ممکن است مالکان برای دستکاری بنا با شهرداری توافق کرده باشند اما براساس قوانین میراث فرهنگی حق ندارند چنین کاری کند.
قلعهای که هیچکس را یارای ورود به آن نیست
این مجموعه هشتهزار متری با وجود ثبت در فهرست آثار ملی به دلیل داشتن مالک خصوصی، دژی است که کمترین کسی اجازه و افتخار ورود به آن را دارد. خانواده مهدوی (نوادگان حاج حسن امینالضرب و فرزندان حاج حسین امینالضرب) که مالکان اصلی این خانهاند اجازه ورود به کسی نمیدهند. ماموران آب، برق و گاز که برای ثبت اعداد کنتور اجازه ورود به این دژ را مییابند، بیش از مسئولان میراث فرهنگی و خبرنگاران درباره آن آگاهی دارند. خبرنگار که باشی ممنوعالورود جاودانهای به خانه امینالضربی که در دورههای گوناگون محل جشنها و مناسک مذهبی و مراجعات مردمی بود. اگر داخل عمارت، خبری نیست این همه محدودیت و ممنوعیت برای چیست؟ اکنون آنچه از خانه کسی که با خرید و وارد کردن گندم در سال 1288 قمری بخشی از مردم تهران از مرگ نجات داد، به چشم میآید، تنها سقفهای شیروانی قدیمی و درختان بلند کهنسال است. درون این خانه رازآلود است. گذر از دیوارهای بلند خانه امینالضرب، سفری ممنوع به تاریخ است. مالکان معتقدند خانه ثبت شده اما هماهنگیهایی انجام شده تا آنها به کسی کاری نداشته باشند، در برابر، شهرداری و میراث فرهنگی هم به آنها کار نداشته باشند. مالکیت این خانه بزرگ و باارزش پس از ثبت در فهرست آثار ملی آیا قرار بوده همواره خصوصی بماند؟ «سیداحمد محیط طباطبایی» پژوهشگر میراث فرهنگی در اینباره میگوید: خانه بخشهای گوناگونی دارد که ساختمان اصلی متعلق به خود امینالضرب بوده است. ساختمانهای دیگری نیز که خدمه و ورثه در زمانهای گوناگون در آنها زندگی میکردند، در مجموعه وجود دارد. شرکت توسعه فضاهای فرهنگی وابسته به شهرداری تهران به ریاست «سیدمحمد بهشتی» در اوایل دهه 70 تصمیم گرفت خانه را بخرد. بسیاری از مراحل کار سپری شد اما پروژه به دلیل همراهی نکردن خانواده امینالضرب شکست خورد. وی میافزاید: هنگامی که بهشتی به ریاست سازمان میراث فرهنگی کشور رسید این پرونده دوباره باز شد. سازمان تصمیم گرفت خانه را از مالکان بخرد اما باز هم ورثه همراهی نکردند. البته شنیدهام شهرداری تهران اکنون در پی خرید خانه است. شاید اینبار پرونده خرید خانه امینالضرب به سرانجامی مناسب برسد. ادعای محیط طباطبایی را دیگران هم تایید میکنند. عضو هیات علمی سازمان میراث فرهنگی هم از تلاش دولت در سالهای پایانی دهه 70 برای خرید خانه خبر میدهد و میگوید: رییسجمهوری وقت دستور خرید خانه را داد اما این کار انجام نشد. البته پیش از آن شهرداری تهران هم میخواست خانه را بخرد که این نهاد هم به کامیابی دست نیافت. گویا مالکان خانه قصد فروش داشتند اما پای معامله نرفتند. البته دولت هم پول نقد نداشت. سرانجام کار پانگرفت. این تهرانشناس میگوید: وضعیت ظاهری بنا نشاندهنده خانه یک تاجر بزرگ عصر قاجاری با فضاهای تعریف شده بیرونی و اندرونی و تزییناتی مختصر است. در کنار آنها باغ و حوضخانه قرار دارد. بعضی از مهمترین رویدادهای میانه و اواخر قاجار بهویژه مشروطیت در آنجا روی داده است. به عنوان نمونه، نمایندگان مردم و تجار در دگرگونیهای مشروطه در ایوان این خانه گردهم آمده بودند که فرمان مشروطیت برای آنها خوانده شد. این خانه و اسناد موجود در آن اهمیت زیادی دارند. محیط طباطبایی اشاره میکند که امینالضرب اسناد و وسایل زندگی و کار خود را در خانه نگهمیداشت که در کنار کتابخانه نسخ خطی اهمیت زیادی داشتند. از اینرو قرار بود پس از خرید خانه از مالکان کنونی، آنجا با همکاری بازماندگان امینالضرب به موزه و بنیاد پژوهشی مهدوی تغییر کاربری یابد. خانه ارزش تاریخی، معماری و فرهنگی بالایی دارد. دولت باید شرایطی فراهم کند تا خانه با تامین شرایط ورثه از آنان خریده شود. وی برآن است که ورثه و مالکان کنونی اجازه ندارند تغییراتی که موجب تغییر ماهیت بنا شود، در آنجا صورت دهند. این مدیر سالهای دور سازمان میراث فرهنگی تصریح میکند: تغییر کاربری بنا و بخشهای گوناگون آن تنها در صورت هماهنگی با قوانین ثبت اثر در فهرست آثار ملی و اجازه سازمان میراث فرهنگی ممکن و مجاز است.
سرنوشتی شبیه خانه اتحادیه؟
خانه امینالضرب در دورههای گوناگون تاریخی شاهد میزبان و رویداد مهم تاریخی بوده است. سیدجمالالدین اسدآبادی زمانی که به دعوت ناصرالدینشاه قاجار به ایران آمد در همه مدت میهمان حاج حسن امینالضرب بود. در جریان صدور فرمان مشروطیت تجار و بازرگانان تهران در این خانه گردهم آمده بودند تا فرمان مشروطه برای آنان خوانده شود. مشهور بود خانه پیش از امینالضرب هنگامی که در مالکیت حاجی میرزا حسین صراف شیرازی بود، آوازهاش به گوش ناصرالدینشاه رسیده بود. پس از آنکه حاجی حسین خانه را از میرزا حسین ورشکسته خرید، در آن از پادشاه نامدار قاجار میزبانی کرد.
در سالهای اخیر 11 در نقرهایرنگ در دیواره دراز شرقی بنا خودنمایی کرده است. ساخت 11 باب مغازه در سالهای اخیر در دیواره شرقی بنا که ساختار اصلی آن را برهم ریخته است در آغاز به موضوعی برای مناقشه دو نهاد عمومی و دولتی متولی میراث فرهنگی تبدیل شد اما اکنون پس از گذشت چند سال از ماجرا، بسیاری دیگر از رخدادهای ناگوار حوزه میراث فرهنگی، باز به سکوت گذاشته شده و به فراموشی رفته است. گویی سرنوشت خانه اتحادیه (لوکیشین داییجان ناپلئون در خیابان لالهزار) هم در انتظار خانه امینالضرب است؛ خانه اتحادیه مدتهاست از فهرست آثار ملی بیرون آمده و امروز ورثه بخشی از آن را برای فروش به مزایده گذاردهاند.
2004- 2025 IranPressNews.com -