اگر عده ای فکر کرده اند که با لبخند و ادبیات نرم می توانند غربیها را رام کنند، سخت در اشتباهند
نه؛ به این نمط، ترقی میسر نمیشود
سایت الف: جنگهای ایران و روس و شکستی که ایران در برابر روسیه متحمل شد دو وضعیت را برای ذهن انسان ایرانی به وجود آورد: اول مواجه شدن با احساس حقارت و دریافت فاصلهای که به ناگهان بین خود و جهانی دیگر که تا آن روز به خوبی آن را نشناخته بود و دوم پرسشی حیاتی و اساسی که این فاصله از کجا ایجاد شده است و چه باید کرد؟
به این منظور از زمان عباس میرزا که تجدد را با ایجاد سنگ بنای تازهای در نیروهای نظامی ایران شروع کرد، تا قائم مقام و امیرکبیر که وجوه چندگانهای از ترقی را در ایران به اجرا گذاشتند و کسانی چون مستشارالدوله و میرزا حسین خان سپهسالار که سودای ایجاد بنیانهای حقوقی برای حل معضلات ایران در سر پروراند، تا رضا شاه که تجدد آمرانه خود را بر همگان تحمیل کرد و مصدق که چاره را در ملی شدن صنعت نفت دید و بسیاری دیگر تا امروز، همواره نکتهای انسان و جامعه ایرانی را آزرده است که مانعی جدی برای دستیابی به مسیری هموار به منظور دستیابی به توسعه بوده است.
اینکه در هیچ برههای از تاریخ ایران توافق و دریافت پایداری حتی ضمنی برای چگونگی راهبرد ایران برای دستیابی به توسعه، بین نخبگان سیاسی از یک سو و گروههای اجتماعی، دانشگاهی از سوی دیگر پدید نیامده است. لذا این عدم توافق باعث شده است تا نخبگان و نیروهای اجتماعی و سیاسی توان یکدیگر را خنثی سازند و هر یک ایران را به سمتی بکشند و جامعه ایرانی نتواند گامهای پایداری را برای طی این مسیر تجربه نماید. به همین دلیل هم هزینههای مادی، اجتماعی و فرهنگی زیادی صرف شده است اما نتیجه مطلوب نبوده است.
میرزا فتحعلی آخوند زاده از جمله کسانی است که در تلاش است تا موانع ترقی را شناسایی کرده و نسخه یا نسخه هایی نیز به منظور راه چاره بپیچد. وی در نامه ای مورخ سوم مارس ۱۸۷۲ به میرزا یوسف خان مستشارالدوله تمثیل جالب توجهی در ترسیم وضعیت جامعه و اداره آن روز ایران ارائه میکند که تصویر سازی بسیار معناداری در آن است که حکایت از یک مشکله تاریخی در ایران دارد. ضمن اینکه نکتهای را در ضرورتهای بنیادی پیشرفت ایران در این تصویر سازی ارائه میدهد که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است وی به مستشارالدله مینویسد که؛ «وضع شما امروز در ایران به آن میماند که به یک عراده از برای کشیدنش چهار حیوان مختلف السیر بسته شوند. مثلا یک اسب و یک خر و یک جامیش و یک گاو. آن که اسب است، سریع السیر است، آن که خر است متوسط السیر، آن که جامیش است، بطئی السیر است، آن که گاو است، مطلقا با لجاجت مانع السیر است. دراین حالت عراده هرگز کشیده نخواهد شد. اسب به همراهان میگوید: بیایید همت کنید عراده را بکشیم، خر خواهی نخواهی رضا میدهد و حرکت متوسطی میکند. جامیش به کراهت حرف اسب را میشنود و حرکت بطئی میکند، اما گاو نه حرف اسب را میشنود و نه از جا میجنبد.»
فارغ ازاین که با همه اندیشههای آخوند زاده موافق باشیم یا نباشیم، نکتهای را که آخوند زاده در ایران آن روز دریافته است و البته مبتلابه ایران امروز نیز هست، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. وی هم زمان به دو بعد ادارک و عمل اشاره دارد. بهاین معنا که یک حرکت هماهنگ در یک جامعه نیازمند سطوح دریافتی هم سو و عمل هماهنگ است. این دو بعد یعنی سطوح ادراکی و عمل نیز چنان چه با یکدیگر هماهنگ عمل نکنند امکان همگرایی از بین خواهد رفت. در تصویر سازی معنادار آخوند زاده، اسب نماد حرکت سریع و البته فهم سریع است که میخواهد جامعه را به پیش براند، اما دیگر کشندگان عراده نه به اندازه اسب میفهمند و نه به اندازه وی سریع هستند. نتیجهای که وی از این تمثیل میگیرد نیز جالب است و البته بیانگر وضع تاریخی ایران که به این شکل حرکتی به سمت ترقی رخ نخواهد داد. نکته دیگری که در این تمثیل آخوند زاده مستتر است و توجه به آن از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، اینکه جامعه ایران از تعدد حوزههای تصمیمگیری نیز رنج میبرد. در تمثیل فوق همه کشندگان عراده، در تصمیمگیری برای کشیدن عراده سهم دارند و چون اسب تنها تصمیمگیر این عراده نیست لاجرم حرکتی اتفاق نمیافتد. ضمن اینکه توان هماهنگ ساختن دیگر کشندگان عراده را نیز با یکدیگر ندارد.
نتیجه این که ایجاد همگرایی در بینشها و رفتارها از یکسو و توانمند ساختن گروههای اجتماعی به منظور ایجاد امکان حرکت هماهنگ، یکی از پیش نیازهای بنیادی هر حرکت توسعهای محسوب میگردد. بهاین معنا چنانچه بینشهای حاکم بین نخبگان سیاسی به عنوان اداره کنندگان جامعه از یک سو و بین مردم از سوی دیگر و هم چنین بین این دو، از اشتراک و همسویی لازم برخوردارنباشد، امکان ایجاد همگرایی منتفی خواهد بود. در درجه دوم، ایجاد حرکتهای همسو و هماهنگ نیازمند به گروه هایی از افراد است تا در انجام امور از توانمندیهای نزدیک به یکدیگر برخوردار باشند. چنانچه افراد یک جامعه(مردم و نخبگان سیاسی و فکری) سطح تواناییها در فهم و دریافت امور و توانایی انجام آنها فاصله بسیار با یکدیگر داشته باشند باز هم امکان ایجاد حرکتهای هماهنگ برای سوق دادن جامعه به سمتی مشخص و با ماموریتی معین مقدور نخواهد بود. لذا در فقدان این پیش نیازها، جامعه همزمان به سوهای متفاوت کشیده خواهد شد و اعوجاج و سردرگمی و تصادم وجه بارز چنین جامعهای خواهد بود که نه حرکتی به پیش خواهد داشت و نه هماهنگی در حرکات آن مشاهده خواهد شد.
نتیجه این که دو کار باید برای حرکت به سمت توسعه در جامعهای چون ایران به عنوان پیش نیاز اساسی زخ دهد: اول، همسو سازی در ادراکها که قطعا باید مبتنی بر عقلانیت پدید آید. دوم، همسو سازی در عمل که البته بخش عمدهای از آن به تبع همسو شدن ادراکها پدید خواهد آمد و بخش دیگر آن به مدیریتِ عمل و رفتار نیاز دارد. لیکن در شرایط فعلی وضع همان است که آخوند زاده ترسیم نموده است. با بستن عراده ایران با کِشندگانِ با ادراک های نه تنها متفاوت بلکه غیر همسو با توانایی های بسیار فاصله دار امید به توسعه را با شتاب مناسب منتفی ساخته است.
بنابراین: نه؛ به این نمط، ترقی میسر نمی شود.
شنبه، 30 شهریور ماه 1392 برابر با 2013-09-21 ساعت 12:092004- 2025 IranPressNews.com -