روزنامه ابتکار: يك كارشناس مسائل ژئوپليتيک معتقد است كه تعامل با مصر جديد سخت تر از مصر دوران مبارک است و ظرايف زيادي را بايد در اين راه مد نظر قرار داد.حجت الاسلام مسجد جامعي که مدرک دکتري ژئوپليتيک خود را از دانشگاه پيزاي ايتاليا گرفته است در گفت وگويي با خبرآنلاين موضوع مصر بعد از مبارک و اشتياق ايرانيان براي برقراري رابطه با اين کشور را مورد بررسي قرار داده است. او معتقد است که تعامل با مصر جديد سخت تر از مصر دوران مبارک است و ظرايف زيادي را بايد در اين راه مد نظر قرار داد. بخشهايي از ديدگاههاي مسجد جامعي به اين شرح است:
اصولاسقوط مبارک با سقوط بن علي يا قذافي متفاوت و يک مسئله بسيار مهم و مثبتي بود. کشور مصر، به عنوان پرچمعيت ترين و مهمترين کشور عربي چه به لحاظ تاريخي و چه به لحاظ فرهنگي موقعيتي ژئو استراتژي دارد. شخص مبارک هم توانسته بود خود را عملا به سخنگوي جهان عرب در مقابل جهان غيرعرب تبديل کند. از ابتداي دهه نود تا زمان سقوط مبارک، به مدت دو دهه عملا جهان عرب وضع بلوکه اي پيدا کره بود. در منطقه در مدت دو دهه گذشته يک شبکه نيرومند امنيتي، سياسي، بينالمللي و منطقه اي ايجاد شده بود که در راستاي حفظ اسرائيل و ترويج سياستهاي عمدتا راست عربي شکل گرفته و باعث قفل شدگي همه چيز شده بود. از اين منظر سقوط مبارک به معني سقوط يک مجموعه و يك شبكه بود و اين مسئله بسيار مهمي است. به نظر من نفس سقوط مبارک و پايان اين شبکه در درجه اول اهميت است و در درجه دوم اهميت پيروزيهاي اسلام گرايان قرار دارد. واقعيت اين است که رشد افکار بسيار خطرناک افراطي در ميان اسلامگرايان يکي از نتايج شکل گيري اين شبکه بود.
صرف اينکه اکنون گروهي اسلامگرا روي کار آمده اند، مثبت نيست. مسئله اين است که کدام اسلام و اسلامگرايان با چه ويژگيهايي روي کار امده اند. اينکه بگوييم هرکسي که شعار اسلامي ميدهد و الان قدرت را به دست گرفته خوب است، از نظر سياسي قابل تامل است. نکته دوم اينکه پيروزي اسلامگرايان در مصر تا چه مقدار جدي است و اين جدي بودن تا چه مقدار توسعه دارد که مهم تر از اولي است. در روزهاي اول انقلاب مصر اصل داستان ميدان تحرير و آن هسته اوليه اي که مقاومت کردند انها نيروهاي اسلامي نبودند. حتي نيروهاي اخواني هم نبودند. جوانان مصري بودند که بنا به اظهارات خودشان متاثر از جوانان بلگراد بودند که با استفاده از همين روش منجر به سقوط ميلوسويچ شده بوند. مقداري که جلو ميرويم نيروهاي اخواني و بعد نيروهاي مذهبي ديگري به اينها ميپيوندند.
اما اصولا جامعه مصر يک جامعه عميقا مذهبي است. به اين معني که هم روانشناسي مردم، هم احساساتشان و هم ساختارهاي اجتماعي که در آن زندگي ميکنند همه مذهبي است. از اين رو شما اگر بخواهيد در چنين فضايي هر حرکتي بکنيد قاعدتا و لزوما در قالبهاي مذهبي اتفاق ميافتد. ساختارهاي اجتماعي مصر مبتني بر مسجد و کانونها و اماکن مذهبي است. لذا حرکت در مصر کاملا ضد مبارک، ضد وراثتي بودن حکومت، ضد مادام العمر بودن رياست جمهوري، ضد فساد اقتصادي حاکم، ضد سياستهايي که منجر به تحقير ملت مصر ميشد و از اين دست بود. از اين نقطه است که حرکت اغاز ميشود. در اين بستر نيروهاي مذهبي شکوفا ميشوند و مورد مراجعه قرار ميگيرند که درراس انها اخوان المسلمين به عنوان قديمي ترين تشکيلات و قديمي ترين حزب مذهبي مصر قرار دارد.
اخوانيها به لحاظ تاريخي و حتي به لحاظ ايدئولوژيکي به سعودي و کشورهاي ثروتمند خليج فارس نزديک بوده و هستند. بعد از اينکه رابطه ناصر با اخوانيها متشنج شد، آنها تحت تعقيب قرار گرفتند و تعداد زيادي از نخبگان اخوان به اين کشورها يا فرار و يا مهاجرت کردند. عموم موسسات ديني اموزشي، آموزش ديني، آموزشهاي دانشگاههاي غير ديني، موسسات فرهنگي خدماتي و حتي در بسياري از موارد موسساتي که فعاليتهاي عمراني و ساخت و ساز و تجاري داشتند در عربستان توسط همين اخوانيها پايه گذاري شده يا با کمک و مشارکت آنها با مردم بومي طراحي شدند. به لحاظ ايدئولوژيکي هم اينها به اين کشورها خيلي نزديک هستند. اخوانيها تحولات ديني زيادي را طي کردند اما عملا در دهههاي 50 و 60 به انديشه”تطبيق شريعت" رسيدند. بنابراين اخوان المسلمين نقاط مشترک زيادي با اين کشورها دارد. ولي از همه اينها گذشته مصر به عنوان يک کشور، صرف نظر از نظام حاکم آن، گرانيگاه و مرکز ثقل جهان عرب است وخود را پاسدار منافع و مصالح عربي ميداند. اين در زمان ناصر در اوج بود و در زمان سادات خيلي نزول پيدا کرد در زمان مبارک به نوعي مجددا اوج گرفت و مطمئنا اين جريان در سياست خارجه مصر جديد، کمرنگ تر از دوران مبارک نخواهد بود.
مصر جديد نه ميتواند و نه ميخواهد که يک نظام ايدئولژيک به آن معني که مباني ايدئولوژيک را مقدم بر منافع و مصالح ملي بداند، باشد. اگر بخواهد هم به دلايل مختلف داخلي و خارجي نميتواند. چون مفهوم انها از تقدم منافع ايدئولژيکي يا اصول آن بر منافع ملي به لحاظ کلامي و فقهي با ما فرق ميکند. در نتيجه سياست منطقه اي مصر جديد در چارچوب منافع کشور مصر تعريف خواهد شد. البته عوامل فرعي ديگري هم براي ممانعت از اين هست مثل اينکه مصر کشور فقيري است. نکته ديگر اينکه اسلام گرايي مصر در مقايسه با دوران قبل از انتخابات پارلماني تعديل شده و بازهم تعديل خواهد شد، آنها در سياست داخلي به نوعي توازن با نيروهاي اجتماعي موجود در صحنه خواهند رسيد و در سياست خارجي در چارچوب منافع و مصالح مصر عمل خواهند کرد، اگر چه ممکن است ظاهر آن اسلامي باشد. اين جريان، ممکن است مصر را در نوعي تعارض ديني با ما قرار دهد. منشاء اين تعارض عمدتا واقعيتهاي ژئوپليتيکي است اما به احتمال فراوان شکل اسلامي به خود خواهد گرفت.در سه دهه گذشته مبارک از قِبل ايران خيلي استفاده سياسي و بينالمللي ميکرد و در واقع توانست با کارت ايران به موقعيتي ويژه در ميان اعراب و غربيها برسد. آنها توانسته بودند خودشان را در اذهان غربيها پاسدار ثبات و امنيت منطقه مطرح کنند و از طريق بدنام کردن ايران و عدم برقراري رابطه حداکثر بهره برداري را بعمل آوردند. گاهي اوقات در اين روند از گرم شدن رابطه و ارتقاء سطح روابط و تبادل سفير و حتي سفر سران دو کشور صحبت ميکردند. اينها همه براي باج گرفتن از غرب و ساير کشورهاي عربي بود. اما در مصر جديد اصولا اين مسائل مطرح نيست. اصولا مصر جديد خودش را انگونه که مبارک ميپنداشت، پاسدار منافع غرب نميداند. از اين رو ما ديگر آن دوره بازيگري و شيادي دوران مبارک را نخواهيم داشت اما همه چيز به اينجا تمام نميشود.
اولا ايران بسيار پر ظرفيت تر از مصر است. لذا ژئوپليتيک و منافع و مصالح خودش را داراست. در برخي و بعضا در بسياري از نقاط اين منافع و مصالح با منافع و مصالح مصر در اصطکاک است. مخصوصا در جايي که به حوزه خليج فارس و بلکه سواحل مديترانه مربوط ميشود. دومين موضوعي که کمتر مورد توجه ما قرار ميگيرد اين است که رژيم مصر حتي در زمان مبارک از يک نوع انشقاق مذهبي داخلي ميترسيد. اين ترس در مصر جديد به مراتب بيشتر است. دليل بيشتر بودن اين نگراني اولا بدليل بازشدن فضاي عميقا امنيتي جامعه مصر دوران مبارک بر اثر انقلاب است که اين ارتباطات را تسهيل ميکند و ثانيا به دليل متدين بودن رهبران جديد مصر است. در چنين فضايي که انشقاق مذهبي يکي از چالشهاي امنيتي يک کشور محسوب ميشود، نزديکي زياد به ايران براي مصر ميتواند خطرناک باشد. انها نميتوانند قبول کنند که در جامعه آنها کساني که به شيعه متمايل ميشوند وجود داشته باشند. خصوصا اينکه مردم عادي مصر به دلايل تاريخي و به دلايل رواني، نسبت به معارف تشيع بسيار علاقمند بوده و خواهان آن هستند. ولي اين جريان از نظر مصر جديد، يک خطر و چالش امنيت داخي است و در شکل بدبينانه آن هرگونه فکر شيعي يا شيعيان را خطري از جانب ايران و يا عوامل نفوذي ايران ارزيابي ميکنند. حتي اگر اين شکل بدبينانه را هم در نظر نگيريم انها نسبت به اين جريان بسيار حساسند. حتي ميشود گفت از ان به شدت ميترسند. و اين يک جريان طبيعي است. سومين چالش بزرگ اين است که بعد از بهار عربي و مخصوصا بعد از نا آرامي در بحرين و سوريه منطقه ما عملا قطبي شده است. يعني همان واقعيتي که عربها از آن به عنوان طائفي گري نام ميبرند. در اينجا يک طرف ايران است و متحدان آن اگر چه شيعيان عرب باشند، مانند شيعيان عرب عراق، منطقه شرقيه سعودي و بحرين، يا علويها باشند مانند علويان سوريه و يا زيدي باشند مثل حوثيها در يمن. در طرف مقابل اهل سنت به سرکردگي سعودي قرار دارد. اين قطب بندي در حالي شکل گرفته است که ايدئولوژي حاکم برنظام سعودي، وهابيتي است که مورد علاقه عموم مسلمانان نيست. در اين قطب بندي جديد حتي اباضيهاي عمان، اگرچه هميشه مورد بي مهري اهل سنت بويژه سعوديها بوده اند در يک جبهه قرار ميگيرند. متاسفانه مصر جديد در اين شرايط منطقه اي، به صحنه وارد شده و طبيعي است که در چارچوب همين قطب بندي، سياست هايش را تعيين کند.