به ایران پرس نیوز بپیوندید

آدرس پست الکترونيک [email protected]

ایران‌پرس‌نیوز به هیچ گروه سیاسی وابسته نیست و از هیچ کجا حمایت مالی دریافت نمی‌کند.







خلاصه انگلیسی این خبر را می توانید در زیر ببینید

پنجشنبه، 18 اسفند ماه 1390 برابر با 2012 Thursday 08 March

ازدواج اجباری به طلاق توافقی می انجامد

روزنامه ایران : روز اول هیچ علاقه‌ای به همدیگر نداشتیم و حتی قرار گذاشته بودیم در آینده از هم طلاق بگیریم، اما تصمیم گرفته‌ایم به خاطر آینده‌مان، راه خودمان را از خانواده‌‌های‌مان جدا کنیم و در فضایی که حرف از پول و ثروت نباشد یک نفس راحت بکشیم.

«ه» و «ب» عروس و داماد جوانی هستند که 4 ماه قبل با اصرار خانواده‌های‌‌شان تن به ازدواجی ناخواسته داده‌اند. داماد 27 ساله در واحد مشاوره کلانتری سناباد مشهد گفت: پدر و مادرم زحمت‌‌های زیادی برایم کشیده‌اند و از نظر مالی نیز با کمک آنها کم و کسری تا به حال نداشته‌ام. از وقتی حرف ازدواج من در خانه مطرح شد آنها اجازه ندادند یک کلمه حرف بزنم و نظری در مورد انتخاب شریک زندگی‌ام بدهم.

والدینم بدون اطلاع من به خواستگاری دختر یکی از شرکای اقتصادی پدرم رفتند و زمانی فهمیدم آنها چه تصمیمی برایم گرفته‌اند که خیلی دیر شده بود. من در محضر و چند دقیقه قبل از جاری شدن عقد، نامزدم را برای نخستین‌بار دیدم و از نگاه این دختر خانم فهمیدم که او هم به اصرار پدرش تن به ازدواج با من داده است. من و ب بدون هیچ شناختی به عقد هم درآمدیم و همان روز اول نامزدی‌مان در مورد حقی که از هر دوی ما ضایع شده با هم درد و دل کردیم.

ب خیلی دوستانه گفت دوستم ندارد و من هم برایش تعریف کردم که فقط به خواسته پدرم تن به این ازدواج داده‌ام. ما قرار گذاشتیم فعلاً حرفی نزنیم و پس از آن که راهی برای طلاق پیدا کردیم به طور توافقی از هم جدا شویم.

ه نفس عمیقی کشید و افزود: حدود 3 ماه از عقد ما گذشت و روز‌‌های بسیار بدی را پشت سر گذاشتیم. چون خانواده خودم و پدر و مادر همسرم دارای تعصبات بسیار خشک و سخگیری‌‌های زیادی هستند. آنها قبل از ازدواج ما اجازه نداده بودند یک کلمه حرف بزنیم و حتی همدیگر را ببینیم بعد از عقد هم برای ما مقررات بسیار سختی گذاشتند و نمی‌گذاشتند به ملاقات هم برویم.

شاید باور نکنید هفته‌ای یک بار، آن هم بعد از ظهر پنجشنبه مادرم مرا همراه خود به خانه پدر ب می‌برد و من و نامزدم در حضور او و مادر همسرم همدیگر را می‌دیدیم و چند کلمه صحبت می‌کردیم. دیگر هر دوی ما از این وضعیت خسته شده بودیم من چندین بار به طور پنهانی وارد خانه پدر نامزدم شدم و با ب روی پشت بام قرار ملاقات گذاشتم. البته این برخورد‌‌های سختگیرانه بزرگتر‌‌های هر دو خانواده باعث شد ما کم‌کم به همدیگر علاقه پیدا کنیم و تصمیم گرفتیم با همدلی و صمیمیت حق خودمان را از بزرگتر‌‌های‌مان بگیریم. برای همین هم از شهرستان فرار کردیم و به مشهد آمدیم.

در اینجا چند ساعتی به این طرف و آن طرف رفتیم و سپس در خیابانی خلوت دنبال مهمانپذیر می‌گشتیم که با چند جوان مزاحم روبه‌رو شدیم. آنها فکر می‌کردند ما با هم رابطه داریم و به همین دلیل مزاحم ما شدند که خودرو گشت کلانتری سر رسید و از چنگ افراد مزاحم نجات یافتیم. البته چون ب شناسنامه و مدارک شناسایی‌اش را به همراه نیاورده در اینجا مورد شک و ظن مأموران قرار گرفتیم که موضوع در پیگیری پلیس از طریق تماس با خانواده‌‌های‌مان روشن شد. اما والدین ما برای‌مان خط و نشان کشیده‌اند و الان در راه هستند تا خود را به اینجا برسانند.

ه خیلی جدی گفت: اگر آنها واقعاً به حرف‌‌ها و خواسته‌‌های‌مان گوش ندهند دوباره فرار خواهیم کرد چون با تمام احترامی که برای بزرگتر‌‌های خود قائل هستیم می‌خواهیم طبق سلیقه و علایق خود زندگی کنیم.‌ ای‌کاش با پدرو مادر خود دوست بودیم و در انتخاب مسیر زندگی از آنها مشاوره می‌گرفتیم.




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2025 IranPressNews.com All Rights Reserved