خبرآنلاین: شرمندهام که مدتی برایتان ننوشتم. احتمالاً خبر دارید که این مدت را در سوگ پدر نشسته بودم. بسیاری از شما عزیزان با شیوههای گوناگون تسلیت گفتید و اظهار و ابراز همدردی کردید. از همه شما تشکر میکنم. مرگ جدیترین شوخی جهان است. آنقدر جدی است که بر وقوعش میگرییم. اما وجه کمیک آن وقتی معلوم میشود که این همه تلاش برای معاش را مقدمه اتفاق محتومی بدانیم که با خونسردی هرچه تمامتر نوبت ما را انتظار میکشد. آن وقت است که بهتر و بیشتر تسخر میزنی به بازیها و یقه جر دادنهای سیاسی جماعت که شیفتگان قدرتند و تشنگان لذت.
در این مدت که نبودم، برخی سوژهها ماند و بیات شد و برخیشان سوخت و برخی دیگر«دیگران را سوزاند». اگر سوژهها زیاد تازه نیست، به همین دلیل است.
تفاوت فرهنگی
احمدینژاد گفته است: «نخبگان برزیلی، ادبیات و آرمان ملت ایران را بیان میکردند.» رئیسجمهور در باب شناخت نخبگان برزیلی از تفاوتهای فرهنگی چیزی نگفته است. اگر لازم است از باب تذکار بنده و گروهی از جوانان غیور به شکلی کاملاً خودجوش و پرجوش حاضریم تا برای نخبگان برزیلی در این باب شفافسازی کنیم.
همین الان یک خبر دیدم که گفته بود برای مبارزه با گرانی مرغ در بازار ایران، دست به دامان برزیل شدهایم. (البته با توجه به تفاوتهای فرهنگی، دست به دامان برزیلیها شدن هم حکایتی است). خواندن این خبر نگرانم کرد. با توجه به تفاوت فرهنگی خروسهای ایرانی با مرغهای برزیلی چه اتفاقات غریبی در راه خواهد بود! خدا بهخیر کند.
مسیحا دم و مشفق
سردار رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی به برخی از بیمارستانها چند روز فرصت داده تا تکلیف کراوات و آرایش غلیظ پرسنلشان را روشن کنند.
بنده به هیچ عنوان صلاحیت اظهارنظر درباره کروات را ندارم اما درباره آرایش غلیظ پرسنل باید عرض کنم که عملی کاملاً پزشکی - فرهنگیست. وجه پزشکی آن مستقیم به موضوع بیهوشی برمیگردد.
از آنجا که علم ثابت کرده داروی بیهوشی بر حافظه بیماران اثر منفی میگذارد و موجب فراموشی میشود، بیمارستانها سعی کردهاند تا با این عمل، بدون دارو بیماران را با یک نگاه مدهوش و عنداللزوم بیهوش کنند. ویژگی این روش بیهوشی این است که نه تنها موجب فراموشی نمیشود، بلکه باعث میشود تا خاطره بیهوشی هرگز از یاد نرود و در واقع به تقویت حافظه بیمار کمک شود.
در باب پیشینه فرهنگی این ماجرا نیز کافی است نگاهی به ادبیات فارسی بیندازید. برای نمونه ضمن گشت و گذار در بیمارستان این ابیات را زمزمه کنید تا بخشی مغفول مانده از تاریخ ادبیات را بهعینه ملاحظه فرمایید:
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
***
گفته بودی که طبیب دل بیمارانی
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
***
درد من بر من از طبیب من است
از که جویم دوا و درمانش
***
هر که را دردی چو سعدی میگدازد گو منال
چون دلارامش طبیبی میکند داروست درد
***
آسایش است رنج کشیدن به بوی آنک
روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد
***
عشق داروی شفابخش و طبیب دل ماست
درد ما نیست به جز عشق تو درمان شدنی