صریح نیوز: سپهر سیاست ایران تا قبل از اوایل سال 80 و مخصوصاً در اوایل انقلاب عمدتاً به دو قسمت چپ و راست تقسیم ميشد و محور این تقسیم بندی که تقریباً در اکثر کشورهای دیگر دنيا هم دیده ميشد نقش دولت در اقتصاد و پول و همچنین موضع گیری نسبت به شرایط روز بود یعنی کسانی که معتقد به دخالت دولت در اقتصاد بودند و اعتقاد داشتند که بازار به تنهایی نميتواند جریان اقتصاد یک کشور را بهخوبی هدایت کند چپ نامیده ميشدند و سردمدار آنان در ايران کسانی مانند علی اکبر محتشميپور و میرحسین موسوی بودند و کسانی هم که معتقد به بازار آزاد بودند و بیشتر نقش نظارتی را برای دولت در نظر ميگرفتند و به تبادل آزاد اقتصادی با دیگر کشورها معتقد بودند راست نامیده ميشدند و کسانی مانند احمد توکلی ، عسگراولادی و... از این طیف بودند.
بعد از سپری شدن دوران پر التهاب اوایل انقلاب کم کم واژگان وارداتی مانند چپ و راست جای خود را به عباراتی مانند محافظه کاری به معنای تمایل به حفظ وضع موجود و تحول خواه به معنای اعتقاد به تغییر شرایط موجود دادند که مصادیق آنها هم رقابتهاي ریاست جمهوری سال 76 بود که علی اکبر ناطق نوری از یک طرف و سید محمد خاتمياز طرف دیگر نمادهای این طیف بودند.
با ورود به دهه 80 و پس از یکی از سخنرانیهاي مقام معظم رهبری که در آن خواستار اتخاذ روشهاي اصولگرایانه برای اداره هر چه بهتر کشور از سوی نیروهای حامي انقلاب شدند کمکم کسانی که دغدغههاي انقلاب و ارزشها را داشتند با این تابلو وارد انتخابات شدند و همچنین منشور حزبی و گروهی خود را نیز بر اساس اصولگرایی مينوشتند و در طرف مقابل هم دیگر جریان سیاسی کشور که آن زمان در اوج قدرت بود زیر تابلوی اصلاح طلبی جمع شده بود و کمکم دو قطبی اصولگرایی در برابر اصلاح طلبی شکل گرفت و بعد از سپری شدن دو انتخابات ریاست جمهوری و دو شورای شهر و دو انتخابات مجلس هنوز هم این دوقطبي در جامعه دیده ميشد هر چند که با ناشیگری سران اصلاحات این طیف هم اکنون در کمای سیاسی بسر ميبرد و بهنظر نميرسد به این زودی بتواند خود را بازیابی کند.
با انحراف قطعی سران اصلاحات و خانه نشین شدن نیروهای این طیف هم اکنون رقابت اصلی برای اداره کشور در بین اصولگرایان وجود دارد و ذات رقابت هم اقتضا ميکند که نیروهای درون این دایره مواضع و دیدگاههای خود را شفاف کرده تا مردم بتوانند بهخوبی و براساس شناختی که از این افراد بهدست ميآورند گزینههاي مطلوب را براي حضور در مصادر قدرت انتخاب كنند. اما در شرایط فعلی دیده ميشود بعضی افراد و جریانات سیاسی داخل کشور که خود را فاقد هرگونه توانایی برای کسب آرای مردم ميبینند و پس از شکستهاي متوالی در کارزارهای سیاسی به این نتیجه رسیدهاند که اگر قرار باشد انتخاب مردم بر اساس کارآمدی و ولایتمداری باشد هیچ جایی در سپهر سیاسی آینده نخواهند داشت.
براساس همین واقعیت تلخ دو استراتژی اصلی خود را تعیین کرده و تاکتیکهاي خود را نیز با محور قراردادن همین استراتژیها تعیین میکنند. منحرف خواندن جریانات مورد اقبال مردم و نیز تخریب و ترور شخصیتی افراد مؤثر در حال خدمت به مردم، دو استراتژی این جریانات شکست خورده است و بر همین اساس ميبینیم که این روزها بشدت در پی واژهسازی و جریان سازی علیه نیروهای خدمتگزار در دولت عدالتمحور هستند و مدعی شکلگیری جریانی انحرافی در دولت ولايي ميشوند!
اصولگرایی همانطور که مقام معظم رهبری فرمودهاند بر اساس دو معیار حرکت در خط ولایت و خدمت به مردم شکل گرفته و بدیهی است هر گونه انحراف از اصولگرایی هم با توجه به عدول از این ارزشها شکل ميگیرد. کسانی که این روزها با زیر پا گذاشتن تمام قواعد اخلاقی و شرعی و اسلامی دنبال پیدا کردن منحرف در دولت هستند! خوب است یک بار برای همیشه برای مردم توضیح دهند حرکت در خط ولایت چه معنایی دارد ؟ آیا معنایی غیر از این دارد که وقتی مقام معظم رهبری از کینهتوزیها و حجم گسترده تخریبها علیه دولت گلایه میکنند این دوستان هم باید با تمکین سخنان رهبری از تخریبهاي سیاسی دست بردارند؟
مقایسه کوچکی بین تبعیت دولت از فرامين وليفقيه و عدم پیروی مدعیان اصولگرایی از امر رهبری در عدم هجمه به دولت بخوبی مشخص ميکند که منحرفین اصولگرایی چه کسانی هستند و اگر قرار باشد ولایتمداری را معیار اصولگرایي قرار دهیم بدون شک دولت بسی بیشتر از مدعیان سیاهنما، شایسته اطلاق عنوان اصولگرایي اصيل را دارد.
اگر قرار باشد دیگر محور اصولگرایی یعنی خدمتگزاری به مردم را معیار قرار دهیم باز هم روسیاهی به کسانی خواهد ماند که سالهاي سال قدرت را در سطوح اجرایی کشور به اصلاحطلبان واگذار کرده بودند و آنقدر در معرفی ارزشهاي انقلابی به مردم کوتاهی كردند که در 16 سال قبل از دولت نهم همواره در کارزار انتخابات شکستهاي سنگینی را متحمل ميشدند.
نمونههاي بارز این شکستها؛ رأی 6 میلیونی ناطق نوری در برابر 20 میلیون رأی خاتمي در سال 76؛ رأی بسیار ناچیز توکلی در برابر 22 میلیون رأي خاتمي در 80 و همچنین قبل از آن در برابر هاشميرفسنجانی و همچنین عدم موفقيت نماینده اصلی این جریان در انتخابات 84 است و در همان انتخابات سال 84 اگر دکتر احمدینژاد وارد عرصه رقابتها نميشد و یا اگر به تکلیف! مدعیان اصولگرایی برای کنارهگیری از رقابتها توجه ميکرد مهدی کروبی و هاشميرفسنجانی به دور دوم رقابتها راه ميیافتند که انتخاب هر کدام از این دو نفر به عنوان ریاست جمهوری باز هم شکست سنگیني برای مدعیان اصولگرایی بود.
در شرایط فعلی که دکتر احمدی نژاد و سایر دولتمردان با کار و تلاش شبانهروزی توانستهاند اقبال مردم به جریان اصولگرایی را موجب شوند این افراد شناخته شده بهجای هماهنگی با خواستههاي مردم و و تبعیت از فرمان رهبری برای کمک به دولت در خدمت به مردم ، شروع به مصادره اصولگرایی کردهاند و دایره اصولگرایی را نیز به اندازه خود و دوستانشان تنگ ميكنند حتی برای اصولگرا نامیدن شخصي مانند دکتر احمدینژاد هم شرط ميگذارند!
اگر اصولگرایی به معنای هل دادن مردم به سمت رأی دادن به اصلاحطلبان است (انتخابات 16 سال قبل از دولت نهم ) و اگر معنای اصولگرایی مانعتراشی در برابر خدمت به مردم و اتخاذ مواضع دوگانه در برابر فتنه است مطمئناً دکتر احمدینژاد قرابتي با اين جنس از اصولگرايي ندارد.