قرق کاوش زنان در محوطههای باستانی را شکستم
گفت و گو با فخری دانشپور پرور، از نخستین زنان باستان شناسی ایران
قرق کاوش زنان در محوطههای باستانی را شکستم
از نخستین زنان باستانشناسی ایران است، این روزها اما در هند تدریس و پژوهش میکند. کمتر مصاحبهای از او منتشر شده هرچند حرفهایش از جنس سالهای دور است با کوله باری از خاطرات دوران شکلگیری باستانشناسی ایران. از دانشجویان مورد علاقه سیمین دانشور و عزتالله نگهبان بوده و خودش میگوید: «نخستین زنی است که بر سر مسئله نبردن زنان به کاوش میشورد و قرق آنها را میشکند.» مصاحبه از راه دور با او سخت بود و اگر احسان حسینی، دانشجویش نبود، هرگز امکانپذیر نمیشد.
خبرگزاری میراث فرهنگی- گروه میراث فرهنگی- «فخری دانشپور پرور»، از نخستین زنان باستانشناسی ایران است اما کمترین اطلاعاتی از او در اینترنت پیدا نمیشود. او همه سالهای زندگیاش را بدور از هر گونه جنجالی به مطالعه و تحقیق پرداخته است.
دانشپور 73 سال پیش در خیابان ری تهران زاده شده و تحصیلات ابتداییاش را در دبستان پارس گذرانده است. دیپلم رشته طبیعی یعنی همان علوم تجربی امروز را دارد و دیپلم ادبی. در سال 1337 در وزارت فرهنگ یا آموزش و پرورش این زمانه، استخدام شده و تدریس کرده است. او هشت سال بعد وارد دانشگاه تهران برای خواندن رشته باستان شناسی میشود و این آغاز تحول مهمی در زندگی اوست.
او دوره فوق لیسانس با رتبه نخست بین دانشجویان ادبیات و علومانسانی به اتمام میرساند. از دانشگاه و وزارت فرهنگ سابق در جشن فارغ التحصیلی حکم و مدال درجه یک فرهنگی به او اهدا میشود. خودش تعریف میکند: «در آن زمان سه بورسیه تحصیلی به گروه باستانشناسی تعلق گرفته بود و سه دانشجو برتر فوق لیسانس میتوانستند برای مقطع دکتری به سه کشور مورد نظر رفته و مشغول تحصیل شوند و من به تشویق استاد بزرگوارم «سیمین دانشور» کشور چین را انتخاب کردم، دانشور در آن زمان مدیریت باستان شناسی را بر عهده داشت. او مرا خیلی تشویق کرد و به من گفت که بعد از فارغ التحصیلی از چین باید جانشین او شوم. در اینجا باید اغراق کنم و بگویم یکی از افتخارات تحصیلی و زندگیام این است که دانشجو و شاگرد استاد بزرگواری چون او داشتم و هرگز نتوانستم جایگاه علمی او را کسب کنم.»
دانشپور عازم سفر به چین میشود، اما در آن زمان کشور چین رشته باستان شناسی در مقطع دکتری نداشت، بنابراین دانشپور مشغول تحصیل در رشته تاریخ میشود. او در نامهای به سیمین دانشور و شادروان عزت الله نگهبان موقعیتش را شرح میدهد که هر دو زنده یاد به او میگویند: «مهم تحصیلات در فرهنگ و هنر چین است.» او بعد از فارغ التحصیلی سالها به تدریس هنر چین و هند میپردازد. 53 سال از زندگی خود را وقف کار و تحصیل کرده و حالا سه سال است در هند زندگی و پژوهش میکند.
خانم دانشپور پرور چرا باستانشناسی را انتخاب کردید؟
وقتی حدود 5 سال داشتم، سکه و پول خردهای قدیمی مثل شاهی و صناری را جمع آوری میکردم. اینها را خیلی دوست داشتم. کوزههای کوچک سفالی که جای فلفل و زرد چوبه مربوط به مادربزرگم را در زیرزمین خانه روی هم میچیدم، آنها را بر میداشتم، میشستم بعد میگذاشتم در زیر پله کوچکی که اتاق بازی بود این ها را کنار هم میگذاشتم و انگار از همان اول با آنها انس و الفت دیرینه داشتم.
هیچ وقت به رشته دیگری به جز باستانشناسی فکر نکردید؟
من علاقه زیادی به حیوانات دارم، اگر باستان شناسی میسر نمی شد، حتما دامپزشک می شدم. باستان شناسی، دامپزشکی و زمین شناسی از رشتههای مورد علاقه من است.
شما از نخستین زنان ایرانی هستید که باستان شناسی خواندید، در آن زمان واکنشها نسبت به این رشته چگونه بود؟
در جامعه دانشگاهی مشکل و نگرانی نبود. گروه باستان شناسی که من وارد شدم بیش از 10 دانشجو دختر داشت. فقط اوایل تحصیل مادرم خیلی ناراحت بود که چرا این رشته را انتخاب کردم. این خاطره از یادم نمی رود که روزی مادرم یک کوزه را در باغچه شکاند و گفت دخترم بعد از سه تا دیپلم می تواند این کوزه شکسته را به هم بچسباند اما مادر بعدها مشوق جدی من شد. در خانواده پدری هم از تحصیل دختران خرسند نبودند اما مادرم ایستادگی میکرد. دو خواهر بزرگتر از من پزشک بودند و برادرم دندان پزشک و همه فرزندان خانواده تحصیلات عالی داشتند.
از مهمترین اتفاق و خاطرات دوره تحصیلتان بگویید؟
من چون هم درس می خواندم و هم کار میکردم . تنظیم این دو تا برنامه با هم تا حدودی دشوار بود. خواب شبانه من بیشتر از سه ساعت نبود و مادرم شب ها با من مینشست که مبادا خوابم ببرد. یادم است همان روزهای سخت به من می گفت که خواب همیشه است و یک نوع آن هم ابدی است. ایام جوانی باید تلاش کنید. مادرم زنی دانش دوست بود و بسیار اشعار شاعران را از حفظ میخواند، زمستانها دور کرسی می نشستیم و با صدای خوش برایمان حافظ میخواند.
یک بار دیگر یادم میآید، سال سوم دوره لیسانس بودم و امتحان داشتم. معاون دبیرستان بختیار تهران بودم. کارم که در دبیرستان تمام شد باید خودم را به دانشگاه تهران میرساندم، می خواستم به تاکسی و اتوبوس برسم اما هیچی گیرم نیامد در همین حال بود که یک وانت بزرگ سبزی فروش را دیدم. گفتم که مرا می رساند به دانشگاه؟ مرد راننده وانت هم گفت که اگر میخواهد مرا برساند باید بروم بالای بار سبزیها سوار شوم. طوری شده بود که همه مردم به من نگاه میکردند و دهانشان از تعجب باز مانده بود اما من در تمام طول مسیر واهمه این را داشتم که مبادا به امتحان نرسم.
آیا زمان تحصیل شما باستان شناسان دختر را به حفاری می بردند؟
در زمان ما گروه باستان شناسی فقط پسرها را به حفاری می بردند. یادم است دانشجوی سال دوم بودم. مدیرگروه شادروان دکتر عیسی بهنام و سرپرست حفاری زنده یاد دکتر نگهبان بودند. آنها دانشجویان پسر را به سر حفاری هفت تپه بردند. من خیلی پریشان شدم . رفتم پیش دکتر بهنام و گفتم:« منم میخواهم به حفاری بروم.» اما او گفت که طبق قوانین نمیتوانید این کار را انجام دهید. من بدون اجازه ساکم را بستم و راهی هفت تپه شدم. در مجتمع نیشکر خوزستان که باستانشناسان و دانشجویان در آنجا اتراق کرده بودند. اتاق شادروان نگهبان را پیدا کردم ، در زدم، گفت:چطور شد اومدید؟ آیا اجازه دادند؟ من گفتم باستانشناسی را برای حفاری انتخاب کردم، دیگر نمیدانم! دکتر نگهبان موافقت کردند. صبح روز بعد به سر تپه رفتیم. 500 متر دورتر از ترانشه پسران، دکتر نگهبان ترانشهای را به من دادند. یک کارگر کهنه کار باستان شناسی به نام آقا صمد را هم معرفی کردند. یک ترانشه 10 در 10 که آن کارگر به من کلنگ زدن را در آن یاد بدهد بعد دکتر نگهبان به من فرمودند که اگر چیزی دیدم که نمیتوانم از آن سر در بیاورم، از ترانشه بیرون بیایم و دستمالی را تکان دهم. نه پسرها حق داشتند نزدیک من بیایم و نه من محق بودم به ترانشه آنها نزدیک شوم. بعد از مدتی کار و آموزش در نزدیکی دیوار شرقی ترانشه به تعدادی تابلت برخورد کردم.
از ترانشه بیرون آمدم و دستمالی را تکان دادم. دکتر نگهبان آمد و یکی از تابلتها را نشان دادم. ناگهان مرحوم داخل ترانشه پریدند. حتی از پله ها پایین نیامدند. گفتند که کتابخانه عیلامیها کشف شد. وقتی همه تابلتها ظاهر شدند، دستور دادند به شوش بروند که در کوره گذاشته شده تا مقاومت آنها بیشتر شود.
حالا آن تابلتها در موزه هفت تپه گذاشته شده است. سال بعد که قرار بود، دانشجویان به هفت تپه راهی شوند. دکتر نگهبان دستور دادند که من هم به همراه آنها بروم و اینگونه قرق رفتن دخترها شکسته و در سال بعد بیست واحد حفاری برای پسرها و دختران اجباری شد.
زنان باستان شناس با چه شرایط و محدودیتهایی رو به رو هستند؟
زن به عنوان مادر نقش کلیدی را در خانواده بازی میکند. گاهی رسیدگی به این نقش و انجام وظیفه در کاوشهای میدانی تداخل پیدا میکند. از سوی دیگر دیدگاه سنتی جامعه ما در موضوع زنان و باستانشناسی مشکل ایجاد میکند. باستانشناسی شغلی سخت و دشوار است و به توان بالای جسمی نیاز دارد. هرچند هیچ کدام از اینها نمیتواند مانعی برای زنان باشد. همانطور که میبینید در حال حاضر شاهد حضور گسترده زنان در این رشته هستیم. از سوی دیگر باید بدانیم که بسیاری از همین مشکلاتی که نام بردیم می تواند برای مردان هم وجود داشته باشد.
وضعیت باستان شناسی زنان امروز را چطور میبینید؟
دیدگاه نادرستی در جامعه ما وجود دارد که بر اساس آن باستانشناسی تخصصی مردانه به شمار میرود. در حالی که تجربه نشان داده که بسیاری از ظرایف این رشته را زنان بهتر از مردان انجام میدهند. در حال حاضر خانم گرجی مسئولیت موزه ایران – باستان را به عهده گرفته است. او نخستین زن متخصص و کاردان در این حوزه است که مسئولیت مهمی را بر عهده گرفته است. البته پیشتر تجربه ناخوشایندی از مدیریت زنان در موزه ملی دارشتیم اما در حال حاضر اطمینان دارم که با مدیریت خانم گرجی آینده درخشانی در انتظار موزه ملی ایران خواهد بود.
آینده باستان شناسی ایران را چگونه پیش بینی میکنید.
آینده را نمیتوان پیش بینی کرد اما اگر با برنامه ریزی مدون دیدگاههای علمی اختصاص بودجه مناسب تربیت نیروی انسانی مجرب در این حوزه به پیش برویم، آیندهای درخشان در انتظار ماست در غیر این صورت هیچ. از طرف دیگر من فکر می کنم اگر پشتکار و تلاش زنان باستان شناس وجود داشته باشد، به رغم دشواری های پیش رو در کارهای پژوهشی و میدانی و علمی میتوانیم دستاوردهای بزرگ به دست آوریم.
بزرگترین آرزو و دغدغهتان در زندگی چیست؟
من یکسری کارهای تحقیقاتی در هند دست انجام دارم ، اینها به ثمر برسد، میخوام که به ایران برگردم. امیدوارم که وقتی به ایران برگردم، این توانایی را داشته باشم که یک مرکز پژوهشی تشکیل دهم تا جوانان بیایند و آنجا کارهای تحقیقاتی و پژوهشی انجام دهند. می دانید که پیشرفت باستانشناسی در ایران دچار رکود شده است. میراث فرهنگی ما مرتب به تاراج می رود. امیدوارم روزی برسد مردم قدر آثار ارزشمند خودشان را بدانند.