حکایت غمانگیز زنانی با کوله باری از مشکلات
ایسنا: در یک غروب دلگیر زنی یکه و تنها در کنار خیابان ایستاده است؛ صدای بوقهای ماشینهایی که قصد سوار کردنش را دارند تا صدها متر آن طرفتر هم شنیده میشود. "الناز" یک بانوی مطلقه و مادر دو فرزند است؛ او سواد کافی ندارد و برای گذران زندگی خود در خانههای مردم کار میکند.
به گفته وی، صاحب خانهای که در آن کار میکند، فردی مومن بوده و از وی حمایت میکند؛ اما قبل از پیدا کردن این شغل، به قول خودش دست به دامن هر نامردی شده است.
الناز از اوایل روزهای طلاقش میگوید و این که چقدر در آن روزها شکننده و آسیبپذیر بوده است؛ زنی جوان که سواد آن چنانی نداشت و مجبور بود ساعتها در خیابان پرسه بزند تا بتواند کاری دست و پا کند، اما در این میان به جای پیشنهاد کار...
کمبود حمایتهای عاطفی از یک سو و نبود شغل و درآمد برای گذران زندگی و بزرگ کردن فرزندان نیز از سوی دیگر، دو عاملی بود که زندگی وی را به شدت تحت تاثیر قرار داد.
الناز گفت: با گذر زمان، احساس تنهایی و بیکسی و بهخصوص مشکلات مالی و نداشتن شغل مناسب و همچنین نداشتن آگاهی و تجربه در برخورد با افراد، شخصیت هویتم دچار تزلزل شده بود.
الناز به اعتقاد خودش عدم آگاهی و عدم حمایت مالی و نبود شغل مناسب را از مهمترین عوامل این گمراهی میداند.