ایران؛ تجاوز به نوجوان معلول در راه مسجد
تجاوز به پسربچهای معلول در یکی از محلات جنوبغرب تهران؛ پروندهای که در شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران به جریان افتاده است.
به گزارش شهروند، در این حادثه تکاندهنده، نوجوان ١٣ساله با تهدید چاقوی یکی از اراذلواوباش محل قربانی آزار جنسی شد. قربانی این حادثه یک معلول جسمی و حرکتی است. این پرونده با مراجعه این نوجوان و خانوادهاش در دادسرا به جریان افتاد و پزشکی قانونی هم تجاوز به این نوجوان را تأیید کرد. متهم این حادثه پس از چند هفته شناسایی و دستگیر شد. متهم پس از حضور در دادسرای جنایی تهران و تفهیم اتهام با قرار قانونی بازپرس پرونده بازداشت شد.
این حادثه اول تیرماه سالجاری در یکی از خیابانهای فرعی پاسگاه نعمتآباد تهران اتفاق افتاد. شهروز همراه با تعدادی از دوستانش به مسجد محل رفته بود که در مسیر برگشت به خانه با یکی از اراذلواوباش محل روبهرو شد. پویا یکی از جوانانهای همان محل با چاقو به سمت شهروز و دوستانش آمد. همه بچهها از ترس پا به فرار گذاشتند. هرکس به سمتی دوید و تا جایی که میتوانستند از محل دور شدند، اما در این میان شهروز به خاطر معلولیتی که داشت، سرعتش از همه آنها کمتر بود. با این وجود او همه تلاشش را کرد تا از چنگ پویا بگریزد، اما فایدهای نداشت، او فرار میکرد و پویا با چاقویی که در دست داشت، به سرعت به او نزدیک میشد.
در نهایت پویا به او رسید و با تهدید چاقو او را با خودش به مکان خلوتی برد و نقشه شومش را عملی کرد و او را در همان حال رها کرد. شهروز قربانی آزار جنسی این جوان قدارهکش شد که بعد از این حادثه هولناک به خانه رفت و ماجرا را برای خانوادهاش بازگو کرد.
دو روز بعد از این حادثه، خانواده شهروز با مراجعه به دادسرای جنایی تهران، اعلام شکایت کردند. رسیدگی به پرونده این تجاوز به شعبه چهارم و بازپرس صیفی سپرده شد.
پدر شهروز در اظهاراتش به بازپرس گفت: «قبل از ظهر بود که پسرمان همراه با چند نفر دیگر از دوستانش برای نماز به مسجد محل رفته بود. معمولا هر روز به مسجد میرود. بعد از نماز در مسیر برگشت جوانی ناشناس سد راه آنها میشود و با چاقو آنها را تهدید میکند. آنها هم سعی میکنند از دست او فرار کنند، اما شهروز به دلیل اینکه مشکل حرکتی دارد، موفق به فرار نمیشود و در کنار خیابان مورد تعرض قرار میگیرد.»
مادر شهروز هم در ادامه صحبتهای همسرش گفت: «پسرم وقتی به خانه رسید، رفتار عجیبی داشت. صورتش سرخ شده بود و با کسی حرف نمیزد، من بلافاصله متوجه رفتار غیرعادی او شدم. ابتدا سعی داشت موضوع را از من مخفی کند اما وقتی اصرار من را دید، همه اتفاقاتی که برایش رخ داده بود را برای من تعریف کرد. من شوکه شده بودم، نمیدانستم باید چه کار کنم، هم عصبانی بودم و هم برای شهروز دلم میسوخت، صبر کردم تا پدرش به خانه آمد، موضوع را به او گفتم و تصمیم گرفتیم که شکایت کنیم. چطور یک انسان میتواند چنین رفتاری داشته باشد، این رفتار با یک بچه معلول..! حتی حیوانات همچنین رفتاری ندارند.»