این مذهب بیهوده و بیمار مرا کشت
زندان پر از دشنه و دیوار مرا کشت
ترویج اکاذیب و احادیث و خرافات
در نفس عمل ملت هوشیار مرا کشت
این سنی و این شیعه و این جنگ اسفبار
سـرها بدم تیغ و سـر دار مرا کشت
یک ملت و یک فر اهورائی دیرین
در بند خرافات و بلا خوار مرا کشت
بـر سـر زدن تـوده گـمـراه بـرای
یک مشت تجاوزگر بدکار مرا کشت
شرمندگی از مردم دنیا ز تمسخر
بر سینه زنی در سر بازار مرا کشت
این رسم عبادت که زنی مشت بسینه
یا تیغ بر آن کله بیمار مرا کشت
فـتوای جنـایـتگری و آیـه کشتار
از قول خدا در دل آن غار مرا کشت
از جنگ نهاوند هنوز هم بدسایس
این تکیه و تعزیه افکار مرا کشت
در ذهن خود از فر علی حیدر و مولا
پرداخـتی و پـرده پنـدار مرا کشت
او کشت بتیغ دو دمش تیره ما را
این طرز عذاداری و هنجار مرا کشت
زنـگار ز آئـیـنـه زدا تـا بـخود آئی
تحمیق خود ازاینهمه زنگار