حکایت حکومت و مردم ما و قدرت آمریکا حکایت همان روستایی مولانا بود که گاوش را که در آخور بسته بود شیری خورده بود و روستایی در تاریکی بر سر و بدن شیر دست میمالید و فکر میکرد که گاوش است و شیر میگفت
اینچنین گستاخ زان می خاردم
کو در این شب گاو می پندارم