![]()
- این زن شجاع ایرانی خدای رنگینکمان را در دامان خود پرورانده است+فیلم
- روز جهانی کارگر در ایرانِ مصیبت زده؛ از معدن تا بندر، محل قتل کارگر - خطاب به پرزیدنت ترامپ؛ پیامتان به مردم ایران ۶سال پیش یادتان هست؟! - ترامپ در موضوع ایران به کدام مقامات دولت خود گوش میدهد؟ - شاخه زیتون ترامپ در سایه تهدید نظامی؛ اینهمه تهدید برای چیست؟! - تحلیل؛ گفتگو با آمریکا: چرا عراقچی این هفته سراسیمه به مسکو میرود؟ - منبع داخلی: چرا ترامپ نمیتواند خواستههای جمهوری اسلامی را بپذیرد؟ - چرا "عزیزم" اد شیرن مهم است؟ بازخوانی یک واژه در بستر جهانی+فیلم - از رقص نوروز تا تجمع قومگرایانه؛ ریشه تنشهای ارومیه کجاست؟ - ایران ۱۴۰۴؛ منبع داخلی: تولد بحرانی از بحرانی دیگر؛ هشدار پزشکیان
- خامنهای جنایت پیشه ظرف یکماه دستکم ۱۱۰ نفر را اعدام کرد
- جوان نخبه ایرانی را با اعتراف اجباری به اتهام جاسوسی اعدام کردند+فیلم - زاهدان؛ ششمین اعدام یک زندانی سیاسی و عقیدتی بلوچ در دو هفته اخیر - خشم و انزجار از اعدام جنایتکارانه کولبر محروم پدر سه فرزند - انتقال زندانیان سیاسی محکوم به اعدام از اوین به قتلگاه قزلحصار
- دیپلمات سابق رژیم: تمامی مسیرهای آشتی احتمالی در حال بسته شدن هستند
- آتشبس ترامپ با حوثیها در هالهای از ابهام است؛ شاید فقط تا یکشنبه - سایه ترس و وحشت از جنگ در بیت سلامی؛ روزنامه: ترامپ شوخی ندارد! - با ادامه تحریمها و اظهارات تهدیدآمیز مقامات آمریکا مذاکرات به کدام سو میرود؟ - اتم خامنهای؛ تهدید بیسابقه ترامپ همزمان با استقرار بمبافکن بی-۵۲
- رکورد طولانی ترین مکالمه تلفنی جهان واقعا باورکردنی نیست
- قتل فجیج مجری زن شبکه شیطانی متعلق به سپاه پاسداران در منزلش - جنگ هند و پاکستان؛ مسیر پروازهای جهانی طولانیتر شد - بیل گیتس: هوش مصنوعی کلید پیشرفت در حوزه سلامت و آموزش است - رمزگشایی از معمای ۲۰۰ ساله جبر؛ دانشمندان معادلات را حل کردند
- اینهم شب یلدای قسطی در حاکمیت سیاه ملایان؛ پایان شب سیه سیپد است
- فیلم؛ خواننده اپرا که مجذوب موسیقی محلی ایران بود: ویدئو را ببینید - نسخه بدون سانسور فیلمی که کارگردانان آن به اشاعه فساد متهم شدند - سرود "ای ایران ای مرز پر گهر" ۸۰ ساله شد؛ ویدئو با صدای بنان - نوبل ادبیات؛ نثر شاعرانهاش که شکنندگی زندگی انسان را آشکار میکند
- برادر بانوی ورزشکاری که حجاب را برداشت: بالهای خواهرم را چیدند!
- کاریکاتور اسرائیلی؛ حزبالله در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده است - کاریکاتور؛ هر موقع این عصا را دست آقا دیدید یعنی بدجوری ترسیده - کاریکاتور فعال ضد اسرائیلی: گنبد آهنین عربی برای حمایت از اسرائیل - کاریکاتور انتخاباتی؛ در جمهوری اسلامی جایی برای انتخاب نیست ایرانپرسنیوز به هیچ گروه سیاسی وابسته نیست و از هیچ کجا حمایت مالی دریافت نمیکند. ![]() ![]() یکشنبه، 16 تیر ماه 1398 = 07-07 2019متهامان اقنصادی در "هتل اوین"؛ بخوانیداتاقهایی با فرشهایی 1400شانه، السیدیهای بزرگ، یخچالهای خارجی و...، بندهایی با آشپزخانه صنعتی، آبمیوهگیری صنعتی، لباسشویی اختصاصی و حتی توالتهای اختصاصی نمونهای از امکاناتی است که در اختیار متهمان مالی در بازداشتگاه اوین قرار دارد. «بازداشتگاه اوین» به دلیل شرایط متفاوتی که با دیگر زندانهای کشور دارد، به «هتل اوین» هم مشهور شده است. چرایی بهکارگیری این اصطلاح را بیشتر به برخورد بهتر و مناسبتر بازجوها و مسئولان زندان نسبت میدهند؛ اما وقتی پای بندهای مالی این بازداشتگاه به میان میآید، این اصطلاح کاملا معنای واقعی به خود میگیرد. «هتل اوین» با اتاقهای VIP و لاکچری برای متهمان مالی که در آن حضور دارند، معنا پیدا میکند؛ اتاقهایی که هرچند نه درست مثل اتاقهای هتل، اما بیشباهت به اتاقهای یک میهمانسرا نیستند. به گزارش شرق، اتاقهایی با فرشهایی 1400شانه، السیدیهای بزرگ، یخچالهای خارجی و...، بندهایی با آشپزخانه صنعتی، آبمیوهگیری صنعتی، لباسشویی اختصاصی و حتی توالتهای اختصاصی نمونهای از امکاناتی است که در اختیار متهمان مالی در بازداشتگاه اوین قرار دارد. البته این امکانات را سازمان زندانها در اختیارشان قرار نداده؛ بلکه این زندانیان هستند که با هزینه شخصی محصولات یا خوراکهای مورد نیاز را تأمین میکنند، تلاش دارند زندگی اجباری خود را تحملپذیر کنند. در چند سال اخیر افراد نامآشنایی در این بندهای مالی جا خوش کردهاند. افرادی که بارها و بارها در دادگاههای ویژه رسیدگی به جرائم اقتصادی، نامشان بر سر زبانها آمده، همانطور که بیرون از زندان هم برای خود امپراتوری به هم زده؛ به نظر میرسد که آنجا هم فرمانروایی خود را دارند و با پول خرجکردن بیشتر برای خود احترام میخرند. برای تهیه این گزارش توصیفی، هم با برخی از متهمان مالی از نوع ویژه که نامشان را هم در دادگاهها شنیدهایم، گفتوگو کردهام و هم با افرادی که به دلایل دیگری مانند ورشکستگی یا مهریه و... پا به این بازداشتگاه گذاشتهاند و از قضای روزگار با سرویسدهی به متهمان پولدارتر، جای خواب و زندگی خوبی برای خود فراهم کردهاند. آنها اغلب یا برای مرخصی به بیرون زندان آمدهاند یا با وثیقه، برخی هم البته از زندان آزاد شدهاند؛ اما ارتباط خود را با داخل زندان قطع نکردهاند. نمیخواهند نامی از آنها به میان بیاید یا نام افراد مشهوری که به زبان آوردهاند، در این گزارش روشن شود. بنا به وعدهای که به آنها دادهام، در این گزارش نامهای مستعار به کار میبرم و نام افراد مطرح را نیز به اختصار میآورم. یکی از آنها که چندان وضع مالی خوبی هم ندارد، به «شرق» میگوید: «نگویید در کدام بند بودیم، چون ممکن است اثر نامطلوب داشته باشد. پولدار که چیزیاش نمیشود، باز هم با پول بیشتر، هرچه را میخواهد به دست میآورد؛ اما این ضعیفترها هستند که ضرر میکنند... آخر میدانید، آنهایی که پول بیشتر دارند، برای اینکه آپشن بگیرند، زندانیهای مالی ضعیفتر را حتی آزاد میکنند یا به آنها غذاها و امکانات بهتری میدهند، جابهجا هم بشوند، در بند جدید باز هم همین کارها را میکنند، ضعیفترها مثل روال این دنیا، باز هم ضرر میکنند...». «شهردار» در زندان پای حرفهایش مینشینم. ادامه میدهد: «آنجا زندانیها خرج زندان و خرج یکدیگر را میدهند. من دو باری که زندان بودم، خرج یک اتاق را میدادم. در زندان هفتهای یک بار میوه، نان صنعتی، سبزی، بستنی و لبنیات میآید. هر اتاق جداگانه برای خودش خرید میکند. هر اتاق «مسئول اتاق» و «شهردار» دارد. وظیفه شهردار این است که کارهای خدماتی اتاق را انجام بدهد و مسئولیت اتفاقاتی که در اتاق میافتد هم با مسئول اتاق است. معمولا فرد باسابقه را مسئول اتاق میکنند». میخندد و به طعنه میگوید: «زندان تنها جایی است که سابقه زندانی ارزش دارد و هرچه باسابقهتر باشید، سمت بالاتری میگیرید». وکیلبند در زندان کیست؟ رضا میگوید: «اوین جای تر و تمیزی است چون هر روز سه نوبت تمیز میشود. شبها جیره صبحانه را میدهند و صبح زود، نان میدهند. مسئول اتاق باید این موارد را مدیریت کند مثلا نان را تقسیم کند هر کسی دو نان لواش دارد و بیشتر از این را باید از فروشگاه بخرد». این سؤال در ذهنم میپیچد که زندانیهای مالی چطور در زندان میتوانند هر چه را که میخواهند، تهیه کنند، چرا سازمان زندانها این امکان را به متهمانی میدهد که دانهدرشتهایشان، حقی را بیرون از زندان ناحق کردهاند، اما باز هم به این میرسم که «هر چه بیشتر پول بدهی بیشتر آش میخوری». با این حال، آنکه جای یکی از همین متهمان تقریبا دانهدرشت نشسته، دیدگاه دیگری دارد: «زندانی مالی اصولا امکان ویژه را از زندانیان میگیرد نه از زندان. برخی از زندانیان هستند که برای زندان خرج میکنند. من دو بار نزد رئیس زندان رفتم. مثلا به او گفتم من هر هفته ملاقات میخواهم، دو نامه به من داد که به مددکاری بروم و دو زندانی مالی با مبلغ کم را آزاد کنم. با مددکاری هماهنگ کردم و چک بانکی را دادم این دو نفر که آزاد میشدند، امتیاز هر هفته یک ملاقات را میگرفتم». «زندانیهایی که پول بیشتری دارند، حق بیشتری هم در زندان دارند. آنها حتی برای خود سازمان زندانها هم خرج میکنند. به متهمان ضعیفتر رسیدگی میکنند. طبیعی است که امکانات بهتر و بیشتری داشته باشند. مثلا دستشویی زندان خراب میشد، یک نفر هزینه را پرداخت میکرد و طبیعتا امکاناتی در زندان به دست میآورد یا سیستم صوتی خراب میشد، به چهار، پنج نفر میگفتند نفری فلان مبلغ بدهید. امکانی که ما داریم این است که من به وکیلبند میگویم این مشکل را حل میکنم، ولی اتاقم خلوت باشد مثلا اتاق من از 14 نفر شلوغتر نشود و او هم میپذیرد». اتاقها چندنفرهاند؟ زندان اوین، زندان سیاسیها، امنیتیها و مالیها است. در بخش مالی، زندانیهای مربوط به مهریه، کلاهبرداری، چک برگشتی، مفسدین اقتصادی و... حضور دارند. رضا میگوید: «در اتاق ما، من، «حبد» که اعدام شد و «احآ» سه نفری خرج اتاق را میدادیم. کسی که به اتاق ما میآمد، هیچ هزینهای نمیکرد. اوایل که خلوتتر بود شرط کرده بودیم که سیگاری به اتاق ما نیاید. بعد که شلوغ شد، روزنامه قانون مطلبی نوشت با عنوان «توالت لاکچری در زندان اوین» که آمدند اتاقها را به هم ریختند. به قول خودشان مثلا سه اتاق، لاکچری بود». سفیر هلند در اتاق لاکچری اوین چه کسانی خرج اتاق را میدهند؟ اتاقهایی که حسابدار دارند 45 میلیون تومان خرج ماهانه یک اتاق VIP هر DVD موسیقی، یک میلیون تومان کتاب میتوانستید سفارش دهید؟ رضا: «گرفتن مجوز خیلی سخت است. فقط متهمان مالی خیلی بزرگ میتوانند این مجوز را بگیرند. در دورهای که «ش.ج» در زندان بود، این اتفاق برایش راحت افتاد». «ب.ز» چطور؟ در اوین ما آفتابهدزد هستیم اما شنیده بودم در دورهای خارج میشد... «من اطلاع ندارم. لااقل از زمانی که حکم اعدام گرفته، بعید است اجازه خروج داشته باشد. من خیلی تلاش کردم این مجوز را بگیرم. البته در زندان اوین ما آفتابهدزد هستیم. برای 250 میلیارد اجازه نمیدادند من خارج شوم. حتی میگفتم با لباس زندان همراه من بیایید که در دفترم چند کار را پیگیری کنم که اجازه نمیدادند. «ح.ب.د» هم اجازه خروج نداشت. او 40 میلیارد بدهکار بود نه بیشتر... شش ماه با هم زندانی بودیم. بنده خدا پشت تلفن گریه میکرد و به مدیرعامل... میگفت حاضرم به جای 40 تومان، 260 تومان بدهم، رضایت بدهید و ملک میدهم. میگفتند اجازه نداریم. گفتهاند شمش طلا هم داد، حق ندارید تفاهم کنید. از روزی که این را شنید دیگر کارهایش را پیگیری نکرد... موقع ناهارخوردن از تلویزیون دید که حکمش تأیید شد...». زندان مالی جای سختی نیست با حسرت میگوید: «قبل از دستگیریام بین کارمندانم رقابت بود که چه کسی در ماشین را برایم باز کند. باور نمیکنید اجازه نمیدادند حتی یک دکمه آسانسور را فشار بدهم. صبح که از خانه بیرون میآمدم یک نفر پشت در ایستاده بود تا کیف من را بگیرد و پایین ببرد. من سعی میکردم ملاقات نگیرم. سری دوم من را ممنوعالملاقات کرده بودند و ماهی یک بار اجازه ملاقات داشتم. چون جزء مفسدین اقتصادی بودم. من هم لج کردم و در هفت ماه دو بار ملاقات داشتم. چون خواستهای هم نداشتم برایم مهم نبود. مهم نبود به افسرنگهبان احترام بگذارم یا نه. مثلا زمان شمارش که آمدند با هم در حال خندیدن بودیم، بعد که رد شد گفت کسی که نیشش باز بود دفعه بعد سالن به سالن میکنم». با طمطراق میگوید: «تصور کنید چیزی هم نمیتوانم بگویم. چون ممکن است تو را به سالنی بفرستند که ساس داشته باشد. مجبور هستی سکوت کنی». آیا کسی میتوانست شب از زندان خارج شود؟ در مورد «ب.ز» این را شنیده بودم... «اصلا؛ لااقل جایی که ما بودیم این امکان قطعا نبود. من یک شب حاضر بودم یک میلیارد بدهم و در خانهام باشم، اما این اجازه برای هیچکس نیست. کافی است شما یک شب نباشید به سرعت خبردار میشوند. اوج امکانی که یک نفر میتواند داشته باشد این است که با افسرنگهبان هماهنگ کند و ساعت 10:30 که خاموشی است بتواند تا 11 در کریدور قدم بزند، اما حتی بودن در حیاط زندان هم غیرممکن است». آنقدر حرف و حدیثها در مورد امپراتوری «ف.ر» در زندان زیاد است که وصف او را از برخی متهمان شنیدم. شهرام در توصیف شخصیت او میگوید: «سن و سالی ندارد، اما از سال 92 که آنجاست برای خود احترام خریده است. همه دوستش دارند. زندان اوین توسط اینها متحول شد. نمیگویم همه هزینهاش را او داد، «ح.ب.د» یا «ا.ح.آ» هم هزینه کرده بودند. هر کسی یک گوشه کار را گرفت، اما قدم اول را «ف.ر» برداشت. او اولین آشپزخانه صنعتی را در زندان راهاندازی کرد. کسانی که مدت زندانشان بالا بود و قبل از احداث این آشپزخانه در زندان بودند، میگفتند دو شعله گاز بود و نمیشد غذا پخت و غذای زندان هم که کمکیفیت بود، اما الان آب جوش دائما هست و غذا به راحتی پخته میشود و به نفع زندانیان و زندان است. ظاهر زندان هم تغییر کرده. مثل اینکه همه اتاقها تلویزیون الایدی و فرش خوب دارد. این اتفاقات توسط زندانیانی میافتد که یکسری امکانات میگیرند، اما اینکه میگفتند امپراتوری شایعه بود. در اندرزگاه... سالن... 10 دستشویی است. «ف.ر» بهازای همه این کارها، یک دستشویی اختصاصی گرفته بود و در آن را قفل میکرد. عجیب و غریب هم نبود با این همه هزینهها و خدماتی که برای زندان و زندانیها انجام داده بود، حق طبیعی اوست». توالت اشرافی او از بزرگتری در زندان میگوید: «بالاخره بین زندانیها یک نفر باید بزرگتر باشد که امور را درست کند. هرجا کم میآمد سراغ «ف.ر» میآمدند. افراد دیگری هم که میخواستند کمک کنند، او بزرگتری میکرد. الان در اندرزگاه... است و قاعدتا آنجا را هم مرتب میکند. علت این هیاهو این بود که سالن... اندرزگاه... بهترین سالن زندانهای کشور است. آقای «ن» که ایشان هم 80 میلیارد از بانک سرمایه وام گرفته، خیلی دوست داشت به سالن... بیاید و نتوانست. مقالهای نوشت که توالت اشرافی در زندان اوین است. بعد از این اتفاق اوضاع دگرگون شد». باز هم تأکید میکند: «کسانی که در زندان هزینه میکنند، حق دارند از امکاناتی برخوردار باشند از جمله ملاقات و استفاده از تلفن. بقیه امکانات بین همه، یکسان است. مثلا همه میتوانند لباسشان را به زندان بیاورند و به خودت مربوط است چه لباسی استفاده کنی. همه میتوانند از فروشگاه خرید کنند حالا در چه حدی و با چه قیمتی به خودشان مربوط میشود. اما اینکه زندان امکانات فردی به کسی بدهد فقط «ملاقات» و «تلفن» است. «ف.ر» ملاقات هم ندارد، چون همسر و فرزندانش ایران نیستند و هر سه ماه یک بار ملاقات میگرفت». متهمان اقتصادی، شطرنجبازان خوبی هستند از یک خاطره در زندان میگوید که دردسر شد. شهرام: «شایع شده بود پولدارترها در زندان با لوله پولیکا، زندانیان را کتک میزنند و پول میدهند. این واقعا شایعه بود. ماجرا این بود که مثلا یک نفر میخواست پول کارشناسی بدهد و نداشت؛ به من میگفت تو با فلانی شطرنج بازی کن و در ازای میزانی پول، بازنده باش. زندانیان اقتصادی تقریبا همگی شطرنجبازان خوبی هستند. این یک قاعده است. «ح.ب.د» نابغه شطرنج بود. «ف.ر» هم بازیاش خوب است. ما که این فن را بلدیم، اگر میخواستیم به کسی کمک کنیم و بهطور مستقیم پول ندهیم، با کسی شطرنج بازی میکردیم و میباختیم. شرط میبستیم که اگر تو، من را بردی سه میلیون تومان میدهم و اگر من تو را بردم سه تا لوله میزنم. معمولا این شرطها چون به قصد کمک انجام میشد، تعمدا میباختیم. گاهی هم که خودمان با هم بازی میکردیم شرطمان زدن با لوله به شوخی بود. این اصلا ربطی به چیزی که میگفتند بردهداری است ندارد. اتفاقا کسانی که اقتصادی بودند با شرط زدن با لوله با هم بازی میکردند. بعد از این شایعات یکی از سرگرمیهای ما کلا جمع شد». با پول احترام میخری از او که در بین دیگر متهمان در زندان، وضعیت بهتری دارد، درباره زندانیان با وضع مالی ضعیف میپرسم. میگوید: «من کسانی را در زندان دیدهام که به خاطر 200 هزار تومان زندانی شدهاند. فرد محترمی هم هست و همسرش پولی ندارد فرزندش را دکتر ببرد. زندانیان بیملاقاتی هم داریم. معنایش این نیست که کسی به ملاقات او نمیآید، بلکه به این معنی است که کسی برایشان پولی واریز نمیکند. مثلا کسی که در سعادتآباد بسازبفروش بوده و فلان ماشین را داشته، الان همه سرمایهاش رفته و دنبال این است که یک خانه 60متری برای خانوادهاش فراهم کند. این آدم از عرش به فرش رسیده. کارش به جایی رسیده بود که یک وعده غذایش را از اتاق ما میگرفت. این موارد در زندان خیلی بد است. هزینهکردن عدهای در زندان، اخلاق را در زندان حفظ میکند». دوباره به بند و اتاقهای لاکچری برمیگردیم. میپرسم چند اتاق لاکچری در بند شما بود. میگوید: «بند ما چهار اتاق ویژه داشت. اتاق... مربوط به خانواده «ت» مسئولان مؤسسه «ک» بود. آنها هزینه اتاق را میدادند. اتاق... متعلق به وکیلبند و دو سه نفر دیگر بودند. اتاق... من، «ا.ح.آ» از مؤسسه «آ» و «ح.ب.د» بودیم. «ف.ر» هم در اتاق... بود. این اتاقها ویژه بودند. اتاق ما خلوتتر از اتاقهای دیگر بود. زمانی که اتاق «ف.ر» هفتنفره بود، اتاقهای دیگر مثلا 14نفره بودند. این اتاقها همیشه نسبت به اتاقهای دیگر خلوتتر بودند. بعد از آن مطلب، شب رئیس زندان آمد و از اتاق ما هرکس دستش به دهانش میرسید به جز «ح.ب.د» را جابهجا کردند. من را به اتاق 60نفره بردند. آن شب حاضر بودم یک میلیارد بدهم و در منزلم باشم. حالا به من احترام گذاشتند و تخت دادند. بعد از یک هفته به اتاقمان برگشتیم، اما اتاقمان که 14نفره بود 25نفره شد». از شروط ویژه در اتاقهاي VIP هم میگوید: «ما اتاق را مدیریت میکردیم که تمیز باشد. مثلا با افراد شرط میگذاشتیم که افراد سیگاری نباشند. چندین نفر سیگار را ترک کردند که به اتاق ما بیایند. یا هر روز باید دوش بگیرند و لباسشان را عوض کنند. ما به جای یک شهردار، سه شهردار داشتیم که هر روز چند بار اتاق را تمیز میکردند. همه باید به خودشان عطر میزدند. این اتفاقات به سلیقه خودتان ربط دارد به اینکه عادت کنید چطور زندگی کنید. اگر کسی باسلیقه باشد و به خودش احترام بگذارد، در چادر هم که زندگی کند آنجا را مرتب میکند. هرکسی پول داشته باشد، قدرتمند است همه پولدارها وضعیتشان این بود؟ اسماعیل درباره افرادی که در اتاقها مسئولیت داشتند، میگوید: «همه اتاقها و سالنها مسئول داشتند. ولی در اتاقهای خاصشان افرادی بودند که هزینههایی برای زندان پرداخت میکردند و میتوانستند اتاق خاص داشته باشند. همه اتاقها هم مسئول اتاق داشت که به او شهردار اتاق میگفتند که کارهای اتاق را انجام میداد. مثلا در اتاق 30نفره همه تکتک ظرف نمیشستند، یک نفر مسئول شستن ظروف یا جاروکردن بود. آن یک نفر از کل بچهها مبلغ جزئی بهعنوان حقوق دریافت میکرد، مثلا هفتهای 50، 60 هزار تومان. کسی که مخارج کل اتاق را پرداخت میکرد، امکانات بیشتری در اختیار داشت و از غذای بهتری استفاده میکرد». دستگاه بخور در زندان مثلا میتوانستند باند صدا یا دیویدی در اتاق داشته باشند؟ مثلا چه مجوزهایی؟ امپراتور کارآفرین در آن مدت از متهمان سرشناسان مالی کسی را میشناختید؟ وقتی از او درباره اتهامش میپرسم، شاکی است و با تلخی میگوید: «فروش مال غیر. 20 ماه در اوین بودم تا توانستم ثابت کنم مال خودم بوده و مال غیر را نفروختهام و قسمتی از ملکی که متعلق به من بود را به کسی که از من طلبکار بود، دادهام». کلاس زندان اوین بالاست لحنش کوچهبازاری است. میخورد کاسبی در یکی از بازارچههای تهران باشد. میپرسم زندان اوین را چطور دیدی؟ میگوید: «زندان اوین با زندانهای دیگری که بند مالی دارد، خیلی فرق میکند. بعضی از زندانیهایی که از زندان زاهدان برای نقل و انتقال غیرقانونی ارز به زندان آنجا منتقل شده بودند، تعریف میکردند بعضی از زندانیهایی که ایدز داشتند، یک سوزن به خود میزدند و با آن تهدیدمان میکردند که باید به آنها پول بدهیم وگرنه به ما این سوزن را میزنند، اما به زندان اوین از قدیم هم میگفتند هتل اوین. زندان اوین را بگذارید کنار و باقی زندانها را هم بگذارید یک طرف». صدایش را کش میدهد و ادامه میدهد: «زندان اوین تنها زندان شناختهشده ایران در دنیاست. برای همین هم کلاسش با زندانهاي دیگر فرق دارد». تلاش برای زندگی بهتر فروش 200هزارتومانی کارت تلفن 5هزارتومانی یاد خاطرات میکند و میگوید: «تلویزیون و یخچال همه مارک خارجی بود، حتی فرش زیر پای ما فرش 1400شانه بود». یاد آقای «ف.ر» میکند که خبرش پیشتر سروصدا به راه انداخته بود: «آقای «ف.ر» در آنجا خیلی زندگی تجملی برای خود ایجاد کرده بود. خبرش آن موقع خیلی صدا کرد و به خاطر همین هم او را به بند دیگری انتقال دادند. او امپراتوری کاملی در زندان داشت. السیدی او در یک اتاق 30متری از السیدی خانه من بزرگتر بود. اتاق آنها پنج تا شش نفره بود، عین همان اتاق در بندهای دیگر، 27نفره بود. فکر میکنم با اندرزگاه نسوان، بازداشتگاه اوین 10 اندرزگاه داشته باشد، اما اتاق به اتاق، بند به بند، اندرزگاه به اندرزگاه در زندان اوین با هم فرق میکند». آپشنهای یک متهم خاص مجید میگوید پولدارها در همه اندرزگاهها هستند. بعد دوباره به خاطرات زندان برمیگردد و میگوید: «من خودم در اتاق لاکچری بودم. یک نفر خرج اتاق را میداد. صفر تا صد هزینه 10نفری که در اتاق بودند را یک نفر پرداخت میکرد تا آسایش داشته باشد و هرچه میگوید عملی شود، اما اتاقهای بزرگ و معمولی هر کسی برای خودش یک سفره داشت و مجبور بود غذای زندان را بخورد که چندان کیفیت نداشت». با این اوصاف به نظر میرسید که او هم شغلی در زندان داشته باشد: «من یک مدت مسئول توزیع لباسهای راهراه زندان بودم که زندانیها وقتی به دادگاه میروند باید بپوشند. یکمدتی هم وکیلبند بخش لباسشویی بودم. هر اتاقی یک روز خاص لباس میآورد تا شسته شود، اما اتاقهای لاکچری، لباسشویی جدا داشتند و هر روز لباس برای شستوشو میآوردند». مجید چون وکیلبند بخش لباسشویی بود با همه زندانیها سروکار داشت. برای همین آنها را خوب میشناخت. او در مورد دستهبندی اتاقها میگوید: «اتاقهایی که لاکچری بودند عمدتا مدیرعامل و عوامل مؤسسات مالی و اعتباری یا بانکها بودند که دستشان به خرج میرفت. من هماتاقی برخی از آنها بودم». بعد ادامه میدهد: «درست است ما جایمان خوب بود، فیلمدیدنمان به راه بود، غذامان به راه بود، اما زندان، زندان بود دیگر». اما در اتاقهای لاکچری اینطور نبود: «شهردار اتاق باید ساعت پنج تا شش صبح فلاسکها را پر چای میکرد. ساعت 10 تا 11 صبح صبحانه که تمام شد باید ظرفها را میشست، جارو میزد و دوباره ناهار و...، اما اتاقهای دیگر فقط صبح و ظهر و شب داشتند و هفتهای هم دو بار شهردار لباسها را میبرد که بشوید، اما اتاقهای VIP دو تا سه شهردار داشتند و هر کسی مسئول بخشی بود». او مثلا به اتاق آقای «امآ» اشاره کرد و گفت: «اتاق آقای امآ یک آشپز و دو تا شهردار داشت. آنها هر سری برایشان میوه پوست میکندند، چایی میدادند و هر سرویسی که میخواستند ارائه میدادند. اگر پستی میگرفتی، حقوق هم داشتی. 150 تا 200هزار تومان هفتگی میدادند». او به فعالیت وکیلبندها اشاره کرده و میگوید: «بهداری یک وکیلبند داشت که دارو سفارش میداد. دکتر میآمد اما اختیار کل بهداری دست همان یک وکیلبند بود. وکیلبندها هم پول خرج میکردند. اینطور نبود که فقط برای خود درآمدزایی کنند و حقوق بگیرند گاهی مجبور بودند پول خرج کنند. مثلا وکیلبند آرایشگاه، خیلی خرج آرایشگاه میکرد. اینطوری چندبرابر پول را به حساب زندان میریخت و کولرگازی برای زندان میخرید، در عوض آپشنهایی هم از زندان میگرفت. آپشنهایی مثل ملاقات بیشتر. البته معمولا کسانی که پولدارتر هستند این پستها را میگیرند. من آنجا خودم درآمدزایی داشتم، چون وکیلبند قسمتی بودم که نباید خیلی برای آن خرج میکردید. وکیلبند لباسشویی بودم. شببهشب، زندانیهای فردا را که باید به دادگاه میرفتند، میخواندند و باید لباسهای راهراه را تحویل آنها میدادم و فردا بعدازظهر اگر برمیگشتند، تحویل میگرفتم. دو سه نفر زیردست داشتم، اما باز هم کارم زیاد بود». مدام از بازداشتگاه اوین، پشتخطی داشت. آخر آنقدر تلفنش زنگ خورد که عذرخواهی کرد که برود و کار یکی را راه بیندازد. روایتی از نصف روز زیستن با زندانیهای مالی او ادامه میدهد: «نوع آدمهایی که آنجا بودند مشخص بود یا طرف، رئیس کارخانه بود یا مالک یک شرکت بزرگ که به دلایل متعدد یا ورشکسته شدهاند یا کلاهبرداری کرده و ... آن موقع که من آنجا بودم تفاوت نرخ ارز بسیاری از فعالان اقتصادی را دچار چالش کرده بود و بخش بزرگی از زندانیهای مالی آسیبدیده و ورشکسته شده بودند». او روایتش را از شیوه زندگی اجباری، اما همراه با رفاه در این بندها را اینگونه تکمیل میکند: «آنها وضع مالی خوبی دارند و امکان این را دارند که از بیرون هر چه میخواهند، تهیه کنند. حتی برخی از آنها برای خود خدم و حشم دارند و بابت سرویسدهی به آنها حقوق میدهند. شنیدم یکی از بازداشتیها، گاهی از بیرون برای خود غذا سفارش میداد. بالاخره طرف میبیند حالا که زندان است و راه چارهای ندارد، وضع موجود را حفظ و قابل تحمل کند و سختی مضاعفی به خود ندهد. آنجا من را میشناختند و مطرح شده بود که من را گرفتهاند، به سراغم میآمدند و شروع به صحبت میکردند. از جریانهای مختلف بودند و آدمهای متفاوتی آنجا بودند و میشد ساعتها با آنها گفتوگو کرد، بدون آنکه ملالآور باشد». با این حال، او تأکید میکند: «آنچه را که در بندهای مالی رخ میدهد، خود زندانیها تهیه کردهاند و طوری نیست که سازمان زندانها این تبعیض را قائل شده باشد. به گفته او، یک زندانی پولدار بوده و یکسری امکانات را به زندان اهدا کرده است و باقی زندانیها هم از آن بهرهمند شدهاند. بنابراین نباید آن را تبعیض بین زندانیان تلقی کرد». یاد سریال در حاشیه 2 مهران مدیری افتادم به اشتراک بگذارید:
|