نه شاعر جان یک وقت نمیری ها! تامیتوانی زنده باش لطفاً! آخر آن قبری که برای روز مبادای مرگ خریده یا اجاره کرده ای فعلاً محل خواب و کار بعضی از زنان بیخانمان محله است، یکوقت آنها را از قبر خالی ات بیرون نیندازی و بیخانمان نکنی ها! فعلاً هم خدا را شُکر فرستادگان ترگل و ورگل استاندار دلسوز و شاعردوست خوزستان ـ هم با عمامه و هم بی عمامه شان ـ به خدمت رسیدند، وبا ادب بسیار سفارشات عاجل آن جناب فرهنگ دوست را، برای حل مشکلاتت، به اطلاع رساندند، روبوسیها و خنده های شادمانه هم که جایگزین دردها و اشکها شد!
حالا میبینی پدر جان! اگر یک یخ فروش گوشۀ خیابان بودی، نه فقط سفارش دوآکبندۀ استاندار محترم را نداشتی، بلکه از سالها قبل سرپناه ات قبر خالی یک شاعری در گوشۀ یک گورستانی بود!
نگویید وای بحال ما، ما ها لیاقت بیشتر از این را نداریم ، بپای صندوق رای میرویم و یک مشت لومپن را به مجلس میفرستیم ، هنوز فکر میکنیم خدایی هست که عادل است ، دیروز به خواهرم که اسمش هم ایران است گفتم ای خواهر ، ایران اصلی سرطان آخوند گرفت و دفن شد و امسال چهلمش است ایران تمام شد، مرگ بر آخوندیسم و این مذهب کثیف
قلبم به درد آمد و جگرم سوخت از اشک های پاک شما استاد قاسم منهم بارها از خدا خواسته ام که لطف کند و مرا باز خواند منهم ۶۹ سال دارم و از ۵۰ سالگی دنبال بیمه بودم که بخاطر سنم نتونستم بیمه بشم گرفتاریم استاد، گرفتار باصلاح دینداران
البته ایشان شاعر که چه عرض کنم مدیحه سرا هستند و اکثرا در وصف حسین مدیحه سرایی کرده اند که البته مزدشان را هم به خوبی از حکومت حسینیان دریافت کرده اند