شنبه، 14 دی ماه 1398 = 04-01 2020
سلیمانی؛ آقای دولت آبادی قلب شما چه قلبی ست؟
شکوه میرزادگی
آقای محمود دولت آبادی لحظاتی پیش دیدم در« یادداشتی در سوگ سردار سلیمانی» نوشته اید:
«از لحظه اى که خبر فاجعه ترور سردار قاسم سلیمانى را شنیدم، مفهوم این عبارات بالا ذهنم را رها نمى کند:چه سازم به خارى که در دل نشیند؟ و ازخود مى پرسم آیا این است سرنوشت همه فرزندان شایسته این آب و خاک ، با هر اندیشه و هرگرایشى؟ انهدام؟»*
آقای دولت آبادی البته هم شما و هر انسانی حق دارد تا از مرگ عزیزانش رنجور و دردمند شود تا جایی که «خاری به قلب اش نشیند». اما از آنجایی که شما از خودتان درباره ی «سرنوشت فرزندان شایسته این آب و خاک» پرسیده اید من هم از شما می پرسم:
آیا فرزندان شایسته آب و خاک ایران از نظر شما فقط قاسم سلیمانی ست؟ کسی که خودش را «سرباز اسلام و شیعه» می نامید و (از رهبرتان گرفته تا همه ی سران حکومت اسلامی) او را «سردار اسلام » می دانند؟ و آیا از نظر شما آن صدها جوانی که همین یک ماه پیش در سرزمین شان به خاک و خون کشیده شدند، در حالی که برخی شان فریاد می زدند: جانم فدای ایران؛ «فرزندان شایسته این آب و خاک» نبودند؟! آیا مرگ هیچ کدام از آن ها اثری برقلب شما نگذاشته است؟
آه آقای دولت آبادی، این قلب شما چه قلبی ست؛ که چهل سال است شاهد این همه کشتار و زندان و شکنجه ی انسان های شایسته در ایران، سوریه،عراق و... و بوده و حتی یکبار هم نلرزیده است؟!
عجب موجوداتی هستند بعضی از این چپی ها، الان سازمان فدایان اکثریت هم بدجور سوگوار شده
بدنبال انسانیت در نوکران ضحاک نباشید،
بپروردشان از ره جادویی
بیاموختشان کژی و بدخویی
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
به جای قلب بادمجون داره و به جای مخ نخود
پوسيدن انديشه ادمى در كهولت فاجعه ايست كه بسيارى از توده اى هاى قديمى ميهن بدان مبتلا بودند و خواهند بود،، از طبرى و كيانورى گرفته تا مفلسى چون دولت ابادى،،،، در جواب به اين واپس مانده كمونيست اسلام پرست بايد گفت
ان سبيل چرب تو بركنده باد،،، كه مثله شدن هزاران جوان در خون خفته را نميبنى و براى لكه ننگى چون سليمانى فغان سر ميدهى
واکنش حسین دولت آباد، برادر محمود دولت آبادی به تسلیت او برای مرگ سلیمانی:
«روشنفکری» که حقیقت را می‌داند و پا روی حقیقت می‌گذارد و آن را به هر بهانه‌ای نادیده می‌گیرد،
بی‌تردید خائن‌است
آن نویسندة نامدار ایرانی که کشتار ۱۵۰۰ جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده می‌گیرد و برای جنایتکار دل می‌سوزاند و پستان به تنور می‌چسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتی‌ست که سَرِ‌پیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش می‌مالد و مجال و فرصت می‌دهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند
اینان ماله کشان چهره رژیم هستند
خیلی عجیبه در این سن و سال دولت آبادی چاپلوس و کاسه لیس و خود فروخته باشی خیلی بعیده یعنی هم فکر جنتی و یزدی و مصباح ووووو هم جسمتو خراب کردی و هم روحتون
ای کاش آقای محمود دولت آبادی قلمی دیگر را بردارند وخطوطی را برای تاریخ در مورد قاسم سلیمانی وعملکرد چهل ساله جمهوری اسلامی بنویسند بنویسند که چرا ملت مظلوم سوریه به چنان بلائی گرفتار آمد؟ بنویسند ملت گرسنه و بدبخت، سرزمین سوخته یمن با حمایت ودخالت چه کسانی به چنین سرنوشتی دچار آمدوقاسم سلیمانی ورهبر حکومت اسلامی در این فاجعه چقدر نقش داشتند بنویسند که در ترور های برون مرزی ایرانیان قاسم سلیمانی و سپاه قدس چقدر نقش داشتند بنویسند که وقتی سلیمانی میگوید اگز لازم باشد ما برای حفظ نظام اسلامی حاضریم یک میلیون ایرانی را بخاک وخون بکشیم یعنی چه؟ بنویسند دخالت در امور دیگر کشورهای منطقه با هدف توسعه وبست هلال شیعی چه معنائی بجز جنایت دارد جای تاسف دارد که به این سادگی از اینهمه جنایت چشم میپوشید
آقا این نوشته من را بدون تعارف چاپ کنید چون این دولت آبادی خائن روی خون ۱۵۰۰ ایرانی پا گذاشته این مردک به لطف تبلیغ اصلاح طلبان و ارتباطات آنها با سفارت خانه های اروپائی صاحب نام شده آگاهان میدانند که این آقا کتاب کلیدر را که اینقدر معروف شده از روی کتاب دن آرام شولوخوف نوشته لطفا به مردم نشان دهید که این مزد بگیران خامنه ه ای هستند که روی خون جوانان ما قدم میزنند و خانه های آنچنانی میخرند مانند برخی از هنر بندان مزدور
دشکنی ای قلم ای دست اگر پیچی ، از خدمت محرومان سر
تنها یک جمله برای این کاسه لیس: شرمت باد
خیلی عجیب نیست اینها خودشون رو نویسنده و روشنفکر البته بلا نسبت بقیه اهل این هنر معرفی کردن و یا بلاهت نظراتشان رو مردم باور کردن مغز فروختگانی کمونیست که در این اوضاع هم هنوز خودفروختگی را پاس میدارند این ماییم که باید بشناسیم
نویسندة که کشتار ۱۵۰۰ جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده می‌گیرد و برای جنایتکار دل می‌سوزاند و پستان به تنور می‌چسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتی‌ست که سَرِ‌پیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش می‌مالد و مجال و فرصت می‌دهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند
این آقای روشنفکر نما همانی است که وقتی در دهه ۷۰ نویسندگان را می‌کشتند، به نمایندگی کانون نویسندگان ملتمسانه از قاتلان (زعمای قوم)درخواست دادرسی می کرد
از این کاسه لیس فسیل مغز انتظاری بیش از این نیست