- کارشناس داخلی: بازی خطرناک در کنار ونزوئلا برای فروش نفت تحریمی ایران
- روزی که اعدام محسن مرز میان سرکوب بازدارنده و سرکوب زاینده را جابهجا کرد - روز دانشجو؛ هشدار درباره پدیدهای به اسم "دانشجویان سهمیهای"+فیلم - چرا انتظار پایان فیلترینگ در نظام سانسور و سرکوب واقعی نیست؟ - ایران؛ رسانه آمریکایی: نسل شیک پاسارگادی فضای عمومی را از نو میسازد - سخنان اخیر روحانی تصویری از یک رژیم گرفتار در بحرانی ناعلاج است - اعتراف وزیر اطلاعات خامنهای؛ چرا رژیم ولایت فقیه از مردم میترسد؟ - اجرای این طرح بجای زمین زدن پزشکیان به فروپاشی نظام منجر خواهد شد - مذاکره با ترامپ؛ خامنهای دست به دامن بنسلمان شد اما بازهم ناکام ماند - آیا ترامپ با واگذاری اوکراین به روسیه، ایران را بدست خواهد آورد!؟
- نفت؛ ترامپ در پی درهمشکستن ناوگان سایه خامنهای: ۵۶ میلیارد دلار غارت شد
- طرح خلع سلاح حزب الله لبنان؛ نشست مهم امروز در پاریس با حضور عربستان - قتل دانشمند اتمی و سرنوشت خامنهای؛ بوی خوشی از این اوضاع نمیآید - هر دم از این باغ بری میرسد؛ یک نفوذی: مقام معظم رهبری "بچه باز" از آب درآمد! - در این کشور اروپایی زنگ بزنید برای یک ساعت شوهر اجاره کنید مثل تاکسی! - فیلم؛ چرا رژیم خامنهای دستپاچه شده است؟ حتما شنیده که سقوط در راه است - فیلم؛ رئیسجمهور تاجیکستان: مسجد سازی بس است، بروید دنبال علم و هنر - عکس؛ با این چیزا حواستونو از اتفاقات زیبای مشهد پرت نکنن هموطن... - اتفاقی نادر در حیات وحش؛ خرس قطبی توله دیگری را به فرزندی پذیرفت: ببینید - پیرمرد ۸۵ ساله رویای ناتمامش را در دانشگاه فلوریدا به سرانجام رساند؛ ببینید
- خطر اعدام قریبالوقوع جوان معترض ایرانی؛ اعتراض شورای جهانی بوکس
- قضاتی که در جمهوری اسلامی کارنامهای هولناک در سرکوب بهائیان دارند - رسانهای شدن ماجرا جان این زن بیپناه بلوچ بیشناسنامه را نجات داد - مسدود شدن اینستاگرام بانوی هنرمند پس از زدن تودهنی به خامنهای+فیلم - قتل حکومتی وکیل؛ فیلم شعرخوانی: خسروی ما شده قربانی ضحاک زمان
- هر دم از این باغ بری میرسد؛ یک نفوذی: مقام معظم رهبری "بچه باز" از آب درآمد!
- قتل دانشمند اتمی و سرنوشت خامنهای؛ بوی خوشی از این اوضاع نمیآید - طرح خلع سلاح حزب الله لبنان؛ نشست مهم امروز در پاریس با حضور عربستان - جزئیات پروژه براندازی از زبان سناتور ارشد آمریکایی؛ ترامپ: منتظر باشید - طرح سرنگونی مادورو وارد فاز عملیاتی شد؛ اعلام محاصره دریایی ونزوئلا
- در این کشور اروپایی زنگ بزنید برای یک ساعت شوهر اجاره کنید مثل تاکسی!
- اتفاقی نادر در حیات وحش؛ خرس قطبی توله دیگری را به فرزندی پذیرفت: ببینید - پیرمرد ۸۵ ساله رویای ناتمامش را در دانشگاه فلوریدا به سرانجام رساند؛ ببینید - تاثیر بهروزرسانیهای جدید گوگل در دسامبر ۲۰۲۵؛ زلزله در یوتیوب فارسی - چرا چند دقیقه قبل از زنگ هشدار از خواب بیدار میشویم؟ این تصادفی نیست
- اینهم شب یلدای قسطی در حاکمیت سیاه ملایان؛ پایان شب سیه سیپد است
- فیلم؛ خواننده اپرا که مجذوب موسیقی محلی ایران بود: ویدئو را ببینید - نسخه بدون سانسور فیلمی که کارگردانان آن به اشاعه فساد متهم شدند - سرود "ای ایران ای مرز پر گهر" ۸۰ ساله شد؛ ویدئو با صدای بنان - نوبل ادبیات؛ نثر شاعرانهاش که شکنندگی زندگی انسان را آشکار میکند
- برادر بانوی ورزشکاری که حجاب را برداشت: بالهای خواهرم را چیدند!
- کاریکاتور اسرائیلی؛ حزبالله در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده است - کاریکاتور؛ هر موقع این عصا را دست آقا دیدید یعنی بدجوری ترسیده - کاریکاتور فعال ضد اسرائیلی: گنبد آهنین عربی برای حمایت از اسرائیل - کاریکاتور انتخاباتی؛ در جمهوری اسلامی جایی برای انتخاب نیست ایرانپرسنیوز به هیچ گروه سیاسی وابسته نیست و از هیچ کجا حمایت مالی دریافت نمیکند.
شنبه، 21 خرداد ماه 1401 = 11-06 2022به بهانه بدحجابی؛ شلیک آتش به اختیاران به زوج جوان
ماریا عارفی و همسرش رضا مرادخانی به همراه دخترشان، روز هشتم اردیبهشت 1401 در پارک پردیسان تهران به قصد ورزشکردن در حال قدمزدن بودند که ورود گشت ارشاد، تذکر بابت حجاب و درگیریهای پس از آن بین این خانواده و مأموران گشت ارشاد، به شلیک گلوله ختم میشود. مرادخانی که سالها بوکسور تیم ملی ایران بوده و مدالهای آسیایی و جهانی متعددی در کارنامه ورزشیاش دارد، حالا و پس از آن حادثه نهتنها زندگی ورزشیاش با خطر روبهرو شده بلکه معاش خانوادگی آنها نیز که با تکیه بر مربیگری بوده، مورد تهدید واقع شده است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید. شما وارد پارک پردیسان شدید و چند دقیقه بعد چه اتفاقی افتاد؟ همان موقع گفتید که ورزشکار تیم ملی هستید؟ چند نفر بودند؟ درگیری از کجا جدی شد؟ از کجا فهمیدید همشهری شماست؟ گفت: نه، تو خیلی ادعای گردنکلفتیات میشود، گول هیکلت را نخور. پررو شدی و هِی داری (دور از جان رضا) زرزر میکنی. بعد من گفتم آقا! چی داری میگی؟ همینطور یک حرف زشت به من زد (حالا جایش نیست اینجا بگویم) و بعد گفت دهنت را ببند. رضا هم برگشت گفت: خودت دهنت را ببند. این را که گفت –ضارب که اسپری را آماده کرده بود- شروع کرد به اسپریزدن سمت ما. جفت هم ایستاده بودیم و دخترم هم در آغوشم بود. آن فرد اسپری را دو، سه بار آورد و به سمت رضا پاشید که روی سر دخترم و روی دهن من هم ریخت که تا پایان شب همه دهنم میسوخت. رضا هم که تحت تأثیر اسپری فلفل چشمهایش را گرفت و افتاد زمین. رضا: فقط میترسیدم نکند در چشم زن و بچهام هم اسپری بزند. از این به بعد دیگر رضا با چشمان بسته با آن مرد با هم گلاویز شدند. من هم داشتم جیغ و داد میکردم. آن مردی که بار اول وساطت کرده بود، رفت جدایشان کرد. رضا هم اصلا نمیدید. دیگر مردم هم جمع شده بودند و جیغ میزدند. زنها و مردها همه داد و بیداد که جوان مردم را زدند و فلان. نیروهای گشت ارشاد که رفتند مردم را متفرق کنند و اجازه ندهند فیلم بگیرند، رضا از زمین بلند شد و هی تلوتلو میخورد؛ چون چشمهایش جایی را نمیدید. مدام من را صدا میکرد. چه زمانی فرد مذکور دست به اسلحه برد؟ فاصلهتان چقدر بود؟ تعداد تیرها وقتی زیاد شد، حتی فکر کردم مشقیاند؛ ولی مشقی نبودند و تیرها به آسفالت برخورد میکردند. سپس همان مردی که لباس شخصی داشت، آمد مرد با لباس نظامی را بلند کرد و رفت؛ اما مگر ول میکرد؟ افتاده بود دنبال یک زنی که از صحنه فیلم گرفته بود. رضا: گوشی بیشتر آدمها را گرفتند و همه چیز را پاک و موبایلها را ریستفکتوری کردند؛ اما در اندک ویدئوهای بهجامانده کاملا معلوم است که همان آقا دارد میرود دنبال خانمی که گوشیاش را بگیرد. دیگر خون از پای رضا میرفت و من هم بالای سرش گریه و زاری کردم و مردم هم همینطور دورمان بودند. اول که با هم درگیر بودیم، اصلا کسی جرئت نکرد نزدیک رضا شود. خب به هر حال مردم میترسند دیگر، تیر است، میکشد. بعد که تمام شد و رضا روی زمین نشسته بود، همه دور رضا حلقه زده بودند و میگفتند زنگ بزنید آمبولانس و بعد مثلا میگفتند آب نخور. بعد دیدم از شکمش هم خون میرود که اینجا دیگر واقعا ترسیده بودم تیر به جای خطرناکی خورده باشد. همین لحظه ضارب که کمی مردم را متفرق کرده بود، دوباره سمت ما برگشت. ناگهان دستبند را آورد که دست رضا را ببندد؛ اما همان آقایی که وساطت میکرد، گفت دیگر دستبند نزن. مردم هو کردند که میخواهی دستبند بزنی؟ رضا میگفت میخواهی به من دستبند بزنی؟ دستش را که اینطوری کرد و یک دستش را با دستبند بست و دومی را نگذاشتیم ببندد و همینجوری معلق بود. دیدم با لگد به صورت رضا زد. در تمامی این لحظات رضا تمام تلاشش را میکرد که بیهوش نشود و اتفاقی برای ما نیفتد.رضا: تورو خدا این نحوه امر به معروف و نهی از منکر است؟ چند ثانیه بعد آن مرد آمد و دستبند را باز کرد و گفت الان آبرویمان میرود. دیگر خلاصه خیلی منتظر آمبولانس ماندیم. خودشان هی زنگ میزدند، مردم زنگ میزدند و خود مأمور (آقای لباسشخصی) زنگ زد. آمبولانس آمد و رفتیم. تکنسینهای آمبولانس چشمهای رضا را شستوشو دادند. رضا گفت چشمهایم دارد میسوزد. گفتند تکان نخور. با یک سرم مدام چشمهایش را شستوشو میدادند و من هم بالای سرش نشسته بودم. آنها هم تعجب کرده بودند. هی میپرسیدند گشت ارشاد هم مگر تیراندازی میکند؟ هی میآمدند میگفتند خانم، اشکال ندارد، یک وقت فیلمی چیزی بیرون ندهیها، به خدا برایتان بد میشود و دردسر است. گفتم گوشی من را که آن مرد گرفت و پرت کرد. من فکر کردم شکسته، ولی بعدا یکی از خانمهایی که آنجا کمک میکردند و وسیلههایمان را جمع کرده بودند، گوشی را آوردند به من دادند. گفتم گوشی من را آن آقا گرفته و اصلا فیلم نگرفتم. اگر هم فیلمی بیرون بیاید، من نیستم. مردم همه آنجا فیلم گرفتند. گفت نه، اگر از طرف شما باشد فردا برای شما بد میشود. هی داشت غیرمستقیم تهدید میکرد. نماینده دادستان بود؟ تا چه زمانی در بیمارستان ماندند؟ رضا: گفتند چهار تا تیر خوردی. من نمیدانم؛ 10 تا تیر طرف من انداخت. یکی از پشت زده، یکی از جلو زده، دو تا از پا زده. دکتر که از اتاق عمل بیرون آمد گفت خدا را شکر دو تا را درآوردیم. این را به من گفت و من شنیدم. اما فردایش که آمدیم و گفتیم ما خلاصه پرونده را میخواهیم، گفتند اصلا تیر در شکمش نبوده!! این هم باز برای ما یک ابهام است. یکیشان گفت فقط یک تراشه مانده در عضله. گفتیم دربیاورید، گفتند نه، مشکلی ایجاد نمیکند و بعدا ممکن است خودش به سطح پوست برسد و با یک جراحی کوچک دربیاید. قرار شد دو، سه روز در بیمارستان تحت نظر بماند و یک قسمت شکمش را هم پاره کرده بودند و یک شلنگ بهش وصل کرده بودند که تقریبا آن شلنگ تا 15 روز روی بدنش بود که خونآبه بیرون میآمد. فردا صبحش که من نبودم، همسرم گفت دوباره تیمی بالای سرم آمده بود. رئیس پلیس امنیت اخلاق کشور. بعد از سه روز مرخص شدید؟ شغل شما هم بعد از آسیبهای جسمانی دچار مشکل شده است؟ شما درخواست غرامت هم کردید؟
تمامی کسانی که مزدوری میکنند همه شناسایی شده هستند و بزودی باید در دادگاه جوابگو باشند وقتی اسلحه دست یک بچه بدهند همین می شود فکر کنید به همه افراد گشت ارشاد اسلحه بدهند چه شود این یک نمونه از آتش باختیار واقعی بود مردم باید خانواده این حرمیان را شکار کنند در کمین خانواده هایشان باشید به نحو مناسب و تاثیر گذار عمل کنید به اشتراک بگذارید:
|