پروپاگاندای دروغ بزرگ؛ نسبت دادن خودکشی به جان باختگان قیام
نظام ولایت فقیه، در قواعد حکمرانی آمیزه ای است از ماکیاولیسم، دسپوتیسم (خدایگانسالاری و خودکامگی)، فاشیسم و توتالیتاریسم و چیزی فراتر از این سه و درهمآمیختگی آنها؛ زیرا هیتلر یا موسولینی یا نظام های تمامیتگرا و انحصارطلب، برای باقی ماندن در قدرت به جنایت به اسم خدا و پیامبران و امامان متکی نبودند. این یکی از ابداعات و دستاویزهای خمینی و خامنهای است که هر آنچه آن نظامها همه باهم دارند، ولایت فقیه به یکجا دارد.
یکی از تکنیکها در خلق پروپاگاندا، تکنیک «دروغ بزرگ» است که آن را به «یوزف گوبلز»، وزیر تبلیغات هیتلر نسبت میدهند. البته اگر او امروز زنده بود، در برابر خامنهای و سیستم پروپاگانداساز او لنگ میانداخت. بر اساس این تکنیک، «در دروغ بزرگ همواره نیروی قابلباور بودن موجود است».
اینروزها وقتی حجم پروپاگاندا، اخبار فیک و موجسازیهای خبری را در رسانههای حکومتی بررسی میکنیم میبینیم که بخشی از آن به دروغپردازیهای کلان و هولناک پیرامون جان باختگان قیام اختصاص دارد.
از آغاز قیام سراسری ۱۴۰۱، در هیچ موردی نظام ولایت فقیه خون هیچ جان باخته ای را به گردن نگرفته و نگفته است که گشتاپوی خامنه ای عامل این کشتار بوده است. در حالی که همهٔ دادهها در ایران و جهان حاکی از آن بود که مهسا بهدلیل ضربههای وارده بر جمجمهاش در بازداشتگاه پلیس امنیت اخلاقی دچار مرگ مغزی شده اما دستگاه تولید و انتشار «دروغ بزرگ» مدعی بود که او بهدلیل بیماریهای زمینه ای جانباخته است.
ادعای جان باختن بر اثر بیماری، با یک درجه پیشرفت جای خود را به «خودکشی» و «کشتهسازی از طرف دشمن!» داد. وقتی فقط با یک جستوجوی ساده در یکی از رسانههای رسمی رژیم، اظهارات و بازخوردهای سران و کارگزاران حکومتی را مورد بررسی قرار میدهیم متوجه یک پروپاگاندای مشخص در آنها میشویم؛ پروپاگاندایی که از تکنیک دروغ بزرگ، در رذالت و وقاحت سبقت میگیرد و مشکل بتوان در فرهنگ متعارف بشری نامی برای آن یافت.
علت به گردن نگرفتن قتل معترضان و اعلام صریح آن در رسانههای حکومتی چیست؟
ـ شکنندگی و لرزان بودن نظام؟
ـ ترس از انفجار عظیم اجتماعی و غیرقابل کنترل بودن تبعات آن؟
ـ شیطانسازی از قیام و قیامآفرینان؟
ـ یا همهٔ اینها با هم؟
هر چه هست نه نشانهٔ اقتدار و تسلط بر اوضاع بلکه نشانهٔ زهواردررفتگی و علامت نزدیک شدن به پایان است.