نظری نیست مرا
سرزمینم زجنوب تا شمالش غرب و شرقش
همه شد غارت و ناموس و شرف گشته فنا
چند تن لات و زنا زاده جانی که ندانم ز کجا آمده اند
آن یکی رهبر واین یکی بی اصل ونسب
مامورند که ایران بشود پاقوق دزدان سیاسی ز دمکرات وحقوق بشرش
وای بر ما که زدیم ریشه ایران
لاکن آفتابه گرفتیم ز ملعون خمینی و کثافت کارتر