به ایران پرس نیوز بپیوندید

آدرس پست الکترونيک [email protected]

ایران‌پرس‌نیوز به هیچ گروه سیاسی وابسته نیست و از هیچ کجا حمایت مالی دریافت نمی‌کند.







خلاصه انگلیسی این خبر را می توانید در زیر ببینید

یکشنبه، 3 اردیبهشت ماه 1402 = 23-04 2023

مافیای دارو و دلالان؛ روایت دردناک مادر کودکی مبتلا به سرطان

بحران دارو در کشور، به ویژه فقدان داروهای شیمی درمانی، به مشکلی بزرگ برای خانواده‌های درگیر سرطان و بیماری‌های خاص بدل شده است. از آنجا که ارزبری این داروها بالاست، وزارت بهداشت ارزی برای واردات دارو در اختیار سازمان غذا و دارو قرار نمی‌دهد؛ نمونه های هندی موجود نیز بسیار کم اثر هستند و عوارض زیادی دارند. این در حالی است که نمونه‌های آلمانی و باکیفیت همین داروها دست دلال‌های داروست و با قیمت‌های نجومی به فروش می‌رسد. در این میان، وضعیت کودکان مبتلا به سرطان و بیماری‌های خاص بسیار نگران کننده است. آنچه در ادامه می‌آید، روایت دردناک مادر کودکی مبتلا به بیماری نوروفیبروماتوز در جستجوی داروست.

حسرتی که شکل یک ویال است
به گزارش خبرآنلاین، خسته و درمانده به بیمارستان ۲۹ فروردین می‌رسم، اینجا آخرین امیدم برای پیدا کردن داروی پسرم بردیا است به همه داروخانه‌هایی که داروی بیماران خاص را دارند مراجعه کرده بودم، به همه فامیل و دوست و آشنا سپرده بودم که داروخانه‌های شهرهای محل زندگی‌شان را برای داروی بردیا سر بزنند؛ حتی به محک (خیریه حمایت از بیماران مبتلا به سرطان) هم مراجعه کرده بودم اما بی‌فایده بود.

به بخش داروهای شیمی درمانی مراجعه می‌کنم، شلوغ است. مادرها و پدرهای نگران و مضطرب توی صف ایستاده‌اند. امروز دوشنبه است و تا روز چهارشنبه که نوبت شیمی درمانی بردیاست وقت زیادی ندارم. قلبم تند تند می‌زند، ملتمسانه می‌پرسم: آقا! «وین بلاستین» مجارستانی یا آلمانی دارید؟ سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید:«نه متاسفانه! ماه‌هاست که این دارو را حتی به ما هم نداده‌اند یعنی اساسا وارد نکرده‌اند! فقط هندی موجوده حتی ترک هم نداریم.»

داروخانه دور سرم می‌چرخد، به سختی روی صندلی ولو می شوم، تنم گُر گرفته، به یخ های آب شده‌ای که برای بردن دارو آورده بودم زل می زنم و نسخه را توی دستم مچاله می‌کنم و اسم بردیا و وین بلاستین پشت پرده ای از آب محو می‌شود.

هر ویال وین بلاستین آلمانی۱۵ میلیون تومان
شکست خورده و ناامید به خانه برمی‌گردم، پسرم خودش را به آغوشم می‌اندازد و می‌گوید:«مامان پاهام درد می کنه.»به هشتاد توده توی پاهایش فکر می‌کنم و چیزی در قلبم شروع به سوختن می‌کند. به چهارشنبه فکر می کنم به دارویی که نتوانسته‌ام تهیه کنم، به ناچار شماره کسی که با دلال دارو در ارتباط است را می‌گیرم و می‌پرسم: وین بلاستین آلمانی دارید؟ می‌گوید: «داریم هر چندتا که بخواهی اما قیمتش ۱۵ ملیون تومان است البته این قیمت امشب است!»

می‌گویم چطور دارویی را که قیمت داروخانه‌ای آن ۱۲۰ هزارتومان است، ۱۵ میلیون تومان می فروشید!؟چطور دلتان می آید از درد و رنج پسر کوچک من و صدها کودک شبیه به او تجارت کنید؟ بی‌آنکه ذره‌ای متاثر شود، می‌گوید: «یقه کسانی را بگیرید که مسبب این وضعیت هستند، به هر حال نظرتان عوض شد تماس بگیرید.»

به قیمت ۱۵ میلیون تومانیِ ۵۰ ویال وین بلاستینی که نیاز داشتم فکر کردم به دست‌هایم نگاه کردم، چیزی برای فروش نمانده بود، نه ماشینی برای فروش داشتیم و نه خانه‌ای! حتی پول رهن خانه را هم پیشتر خرج خرید دارو کرده بودم. پدرم ماشینش را فروخته بود و مادرم همه پس‌اندازش را در اختیارم قرار داده بود اما هنوز هم ۷۵۰ میلیون تومان برای ۵۰ ویال حتی در وهم و خیال من هم نمی گنجید.

کنار بردیا نشستم، پاهای ورم کرده‌اش را بوسیدم و حس کردم تکه‌ای ذغال در قلبم افتاده. به صورت معصومش نگاه کردم و گفتم خدایا با این وضعیت دارو، من و صدها مادر دیگر چاره‌ای نداریم جز آنکه بنشینیم و ببینیم که جگرگوشه‌هایمان درد می‌کشند و می‌میرند. چرا باید کودک چهار ساله من تاوان دشواری واردات دارو را بدهد اما همان دارو را دلال به قیمت ۱۵ میلیون تومان بفروشد. بعد در دلم چهره دلال‌های دارو را مجسم کردم، از پزشکان و نماینده‌های مجلس و صاحبان شرکت‌های تجاری گرفته تا مسافرهایی که داروها را با هدف فروش چند صد برابری به ایران می‌آوردند.




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: