آدرس پست الکترونيک [email protected]









آدينه، 1 شهریور ماه 1392 = 23-08 2013

آقای نجفی می خواهد در کجای تاريخ بايستد؟ - شکوه ميرزادگی

حتما بیشتر شما «قصه باز هوا کردن و بر سر مردان نشستن و شاه و وزیر شدن شان» را در قصه های قدیمی خوانده یا شنیده اید. ما هم، از آنجا که 34 سال پیش، از اواخر قرن بیستم پرتاب شدیم به قرون وسطی، صاحب مردان رهبر و رییس جمهور و وزیر و وکیلی شدیم که مثل همان قصه ها، صاحب مقام می شوند. و البته چون در این پرتاب به قرون وسطی چیزهایی مثل کامپیوتر، اینترنت، تکنولوژی،تخصص و حقوق بشر و توجه به میراث فرهنگی و محیط زیست و غیره از قرن بیستم و بیست و یکم به ما چسبیده و ولمان نمی کند، علاوه بر این که کلی مایه دردسر پیران قبیله، (ببخشید منظورم بزرگان جمهوری اسلامی) شده، روش باز هوا کردن مان نیز عوض شده یعنی این «بزرگان» به جای باز، انتخاباتی «هوا» می کنند که صاف می رود روی سر کسی می نشیند که، به دلیل هم فکری و همراهی و اعتماد کامل او به نظام، قرار است رییس جمهور، وزیر، رييس یا وکیلی شود، و ما هم مثل همان قرون وسطا، به ناچار تسلیم سرنوشت شده، و هورا می کشیم و دست می زنیم و حتی از وزیر و وکیل و روسای تازه مان می خواهیم که به سرعت به کارهای خراب گذشته توجه و رسیدگی کنند و اوضاغ را سر و سامان دهند، بی آن که درک کنیم این افراد تنها می توانند کارهایی را انجام دهند که از قبل برایشان تعیین شده است.

اما من در این نوشته، نه به آقای روحانی و شیوه ی انتخاب او کار دارم و نه به انتصاب آن دسته از وزیران که از سوی مخالفان و حتی برخی از وابستگان به جمهوری اسلامی متهم به دزدی، یا شکنجه دادن و کشتن هستند و در عین حال چون تخصصی در امور نفت و اقتصاد و صنایع و غیره ندارم نمی خواهم که درباره ی آن دسته از وزرا و رؤسای انتخابی آقای روحانی، یا انتخابی رهبرشان، یا هر کس دیگری سخن بگویم. اما به عنوان یک کوشنده ی میراث فرهنگی و طبیعی، و به عنوان کسی که سال هاست درباره ی این میراث کار کرده ام و (به خصوص در 8 سال گذشته) با آنچه که در «سازمان ميراث فرهنگی» می گذرد آشنایی کافی دارم تنها می خواهم نگاهی به وضعیت اين سازمان در آغاز دولت تازه ی حکومت اسلامی و تغییر ریاست اش داشته باشم.

سابقه آقای نجفی

چه بخواهيم و چه نه، آقای محمدعلی نجفی شده است معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان ميراث فرهنگی ایران. بد نيست لحظه ای بر گذشته ِ ايشان تأمل کنيم. ايشان از آغاز انقلاب 57، به دلیل همراهی با انقلابیون مسلمان، همواره در جایگاه های حساس فرهنگی، آموزشی و سیاسی حکومت اسلامی قرار داشته است. در سال 1359، اولین پست اش ریاست دانشگاه صنعتی اصفهان بود، سپس سمت معاون آموزشی صدا و سیما را عهده دار شد و سپس به ترتیب در دولت‌های باهنر، مهدوی کنی و مهندس موسوی وزیر فرهنگ و آموزش عالی، و در دولت های آقایان موسوی و هاشمی رفسنجانی وزیر آموزش و پرورش، و در دولت اول خاتمی رییس سازمان برنامه و بودجه بود و از 1386 نيز، تا امسال و گرفتن پست اخیر به عنوان معاون رييس جمهوری و ریيس سازمان میراث فرهنگی، عضو شورای شهر تهران بوده است.

خوشبختانه، تا آنجا که من خوانده و شنیده ام، نام ایشان در لیست «شکنجه گرها و دزدها و آدم کش ها»ی دوست یا دشمن حکومت اسلامی در نيامده است.

آشنایی آقای نجفی با مسایل میراث فرهنگی

قبل از این که آقای روحانی ایشان را بر جایگاه معاونت ریاست جمهوری و ریاست سازمان میراث فرهنگی بنشاند، ایشان قرار بود که وزیر آموزش و پرورش بشود، کاری که سوابقی هم در آن دارد اما، چون «پیران قوم» و مجلس اسلامی، ظاهراً به دلیل گرایشات ایشان به جريانی که در قاموس بنيادگرايان حاکم «فتنه» خوانده می شود، وزیر شدن او را قبول نکردند، به «سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران» (که من مدت هاست نام آن را سازمان میراث فرهنگی یتیم ایران گذاشته ام) فرستاده شد. در حکومت اسلامی وقتی کسی مورد توجه و علاقه رییس جمهور یا رهبر و یا سپاه و یا هر شخص یا سازمانی که قدرتی دارد باشد و نتوانند جایی برايش پیدا کنند یکراست او را برای ریاست بر سازمان میراث فرهنگی می فرستند تا، با دستی باز و بدون آقا بالا سر، هر کاری را که می خواهد، به خصوص با میراث فرهنگی غیر شیعی، و یا با میراث طبیعی، قابل بخشش و یا فروش، ایرانزمین انجام دهد.

البته آقای نجفی کاملاً هم از مسایل میراث فرهنگی بی خبر نیستند. مثلاً، خودشان در گفتگویی با خبرگزاری فارس گفته اند که هم در گذشته {پس از انقلاب} در جریان فعالیت های سازمان میراث فرهنگی بوده و هم در جریان نوشتن اساسنامه ای برای آن مشارکت داشته. (این اساسنامه تاره متفاوت از اساسنامه ی قبلی برای حفظ میراث فرهنگی و تاریخی ایران است که از سال 1304 خورشیدی در ایران وجود داشته) و هم در زمان آقای خاتمی قرار بوده که رییس سازمان میراث فرهنگی بشود که به دلايلی نشده و جای او را آقای مرعشی، خویشاوند اقای رفسنجانی گرفته است. اما ايشان، در سال 83، به عنوان مشاور آقای خاتمی و در دوره ی ریاست آقای بهشتی بر سازمان ميراث، بعنوان مسئول توافق نظرات مدیران در جريان ادغام میراث فرهنگی و گردشگری قرار داشته است. در واقع، ايشان، حداقل تا قبل از روی کار آمدن احمدی نژاد و رحیم مشایی، با آنچه که در این سازمان ها گذشته آشنایی کامل داشته اند. در عين حال، چنین کسی که همواره در ایران زندگی می کرده و بدون وقفه در جریان کارهای مختلف دولتی بوده است نمی تواند از آن چه در این سازمان در دوران رحیم مشایی می گذشته خبر نداشته باشد. به خصوص که ایشان درست تا گرفتن پست جدید، عضو شورای شهر تهران بوده اند.

شروع کار نجفی

آقای نجفی، در شروع کار خود در سمت جديد، از مجموعه ی «تلاش های مدیران این سازمان» تشکر کرده و برایشان «توفیق حق» طلبیده و، با خواندن شعر معروف «تو نیکی می کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز»، تلویحاً رییس سازمان میراث فرهنگی شدن خود را پاداش نیکی کردن های خويش دانسته است.

اما نکته ی بسیار جالب این است که ایشان نيز، مثل همه ی کسانی که در سال های اخیر بر میزهای ریاست حکومت اسلامی نشسته اند، دو گونه سخن گفتن یا ضد و نقیض گفتن ها را از اولین روز کار خويش شروع کرده است. ایشان، در دو جمع مختلف، و در ارتباط با عملکرد گذشته ی سازمان میراث فرهنگی دو نگاه کاملاً متضاد را بیان می کند؛ در جمع کارکنان سازمان میراث فرهنگی می گوید که: «انشاءالله بتوانیم اقدامات مدیران این سازمان را دنبال کنیم» و روز بعدش، در جمع کارکنان و پژوهشگران سازمان ایکوموس می گوید: « به نظر می رسد، یک بدن نحیف از این سازمان باقی مانده است که آن را به زمین زده و لگد کوب کرده اند». خواندن این دو اظهار نظر در فاصله یکی دو روز این پرسش را پیش می آورد که چگونه آقای نجفی می خواهد کار مدیرانی را ادامه دهد که سازمانی را به «بدنی نحیف و زمین خورده و لگدکوب شده» تبدیل کرده اند؟

و مهمتر از آن آیا آقای نجفی نمی داند که این سازمان نیست که نحیف و زمین خورده و لگدکوب شده، بلکه این میراث فرهنگی و طبیعی مردمان ایران است که در نتیجه ی 34 سال عملکرد بد، و گاه مغرضانه و تبعیض آلود حکومت اسلامی نحیف و زمین خورده و لگدکوب شده است؟ حتی اگر بگیریم که اين روند در 8 سال گذشته به اوج خود رسیده است.

آقای نجفی باید بداند (و البته که همچون همه ی روسای اين حکومت می داند) که چگونه میراث فرهنگی و طبیعی مردمان ایران به طور روزمره به ویرانی کشیده شده است؛ چگونه بناهای تاریخی را ویران کرده اند؛ چگونه اشیای درآورده از خاک را به خارج انتقال داده و یا به دیگران بخشیده اند؛ چگونه باستان شناسان را از بيان کشفیات شان ممنوع کرده اند؛ چگونه روزنامه نگاران را از اطلاع رسانی (بدون اطلاع سازمان میراث فرهنگی و دولت) درباره ی تخریب ها برحذر داشته اند؛ چگونه نهادهای مدنی مربوط به میراث فرهنگی داخل کشور را تعطیل و کوشندگان شان را یا ساکت کرده اند و یا به استخدام مخفیانه ی خود درآورده اند؛ چگونه ان.جی.او های خارج از ایران را، که قابل ساکت کردن نبوده اند، یا خريده اند و يا ضد انقلاب، مغرض سیاسی، و جاسوس آمریکا خوانده اند؛ چگونه تبعیض های مذهبی را بر بناهای تاریخی که متعلق به کل مردمان ایران است اعمال کرده اند؛ و همزمان با ویران کردن های میراث فرهنگی غیر مذهبی قبل از اسلام به بهانه ی انجام عمليات عمرانی، و یا از طريق رها کردن شان به دست باد و باران و حفاران ظاهراً غیر مجاز و مرمت کارهای غیر متخصص، بیشترین بودجه ی میراث فرهنگی را خرج مساجد شیعی و تکیه و حسینه و امامزاده های ساکن و سیار و سقاخانه و چاه چمکران و غیره کرده اند؛ و همزمان با گسترش خرافات به ستیز و ویرانگری و مقابله ی مستقیم و غیر مستقیم با بخش های خردمدار و انسانمدار فرهنگ ایرانی برخاسته اند؛ و بالاخره چگونه صنعت توریسم را در سرزمین ما به فلاکت انداخته اند و اين «صنعت» را که می توانست برای سرزمین ما جای درآمد حتی نفت را بگیرد (همچون ترکیه) به نابودی کشانده اند؛ و چگونه صنایع دستی زیبای ما را با وارد کردن کپی های ارزان قیمت ساخته شده در چین از بین بردند و هزاران هزار صنعتکار زحمت کش و هنرمند ایرانی را بی کار کردند، و...

این قصه سر دراز دارد و من یقین دارم که آقای نجفی همه چیزش را می داند، همانطور که همه ی روسا و دست اندرکارهای جمهوری اسلامی از آن ها آگاهی دارند. مگر خودشان در جلسه ایکوموس نگفته اند که: «شرایط کنونی، شرایط خوبی نیست، شرایطی که بگوییم حتی از نقطه‌ی صفر کار خود را شروع می‌کنيم. عجیب است که نه ‌تنها متخصصان این سه حوزه [میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع] این موضوع را تأیید می‌کنند، بلکه دیگر افراد این حوزه‌ها نیز درباره‌ی این قضیه صحبت می‌کنند. حتی در جلسه‌ای که با برخی دوستان امنیتی و اطلاعاتی داشتم، آن‌ها نیز بر اساس شغل خود می‌گفتند، این سازمان لگدکوب و له شده است.»

و عجیب است اگر آقای نجفی از خودشان و از دوستان امنیتی شان نمی پرسند که چرا آنها نیز نتوانسته اند از این همه فجایع فرهنگی و حتی اقتصادی جلوگیری کنند؟ و به جایش کوشندگان و ان.جی.او های میراث فرهنگی را در پی هر انتقاد کوچکی ساکت کرده یا به بازداشت و زندان کشانده اند.

جالب است که حتی «ایکوموس»، که «يک ان.جی. او» ی ایرانی اما وابسته و زیر نظر یونسکو است، در تمامی این سال ها، به خصوص در سال های اخیر و با وجود «نگرانی های زایدالوصفی» که داشته نتوانسته یا جرات نکرده تا نسبت به این روند تخریب معترض باشد و حالا، در آغاز کار آقای نجفی، شادمانه ابراز می کند که: «این انتصاب بارقه‌ی امیدی برای رفع نگرانی های زاید الوصفی که در اثر سوء مدیریت سال های گذشته ایجاد شده بود در بین کلیه علاقمندان به میراث فرهنگی، صاحب نظران و کارگزاران بوجود آورده است.»

چقدر می توان به نجفی امید داشت

همه ی نشانه هایی که در وضعیت کنونی میراث فرهنگی و تاریخی و گردشگری و صنایع دستی ما به چشم می خورد، يعنی همه ی آنچه هایی که بارها و بارها در نشریات رسمی حکومتی نیز منتشر شده، به ما می گویند که بر فراز سر سازمان میراث فرهنگی ایران قدرتی قرار دارد که بسیار فراتر از رییس و مدیران آن تصميم می گيرد و عمل می کند؛ قدرتی که همزمان با ايجاد «انقلاب فرهنگی» این حکومت پدیدار شد؛ انقلابی که در سال 1360 به دستور آیت الله خمینی و ریاست آیت الله خامنه ای رسميت يافت و در اولین ستاد شورای آن هدف اش را روشن کرد: «گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در شئون جامعه و تقویت انقلاب فرهنگی و اعتلای فرهنگ عمومی و تزکیه ی محیط‌های علمی و فرهنگی از افکار مادی و نفی مظاهر و آثار غربزدگی و...» اين انقلاب از طريق مبارزه با فرهنگ غرب، کوشش برای وحدت حوزه و دانشگاه، اسلامی کردن دانشگاه ها و مدارس، حذف همه ی نشانه های فرهنگ ایران از کتاب های درسی و تبلیغ شریعت اسلامی جان گرفت و اکنون به بولدوزر بی ترمزی تبدیل شده است که مهم ترین هدفش لگدکوب کردن فرهنگ و تاریخ ایرانی و فرهنگ غیر مذهبی و غیر شیعی ما است.

و بالاخره نمی دانم که آقای نجفی چقدر قدرت مقابله یا متوقف کردن این بولدوزر یا حتی قدرت کند کردن حرکت اش را داشته باشد؛ اما یقین دارم، همان گونه که تاریخ تکامل انسان نشان می دهد، هیچ قدرتی، هر اندازه ویرانگر، نمی تواند فرهنگ هایی انسان ساز چون فرهنگ ایران را که مجموعه ای برخاسته از خرد و مهر است نابود کند. این نوع فرهنگ ها از آنجایی که چون آفتابی بر سر همه مردمان یکسان می تابد، بی تفاوت و تمایزی نسبت به مذهب و عقیده و نژاد و زبان و جنسیت و قومیت آن ها، رو به حقوق امروز بشر دارد، یعنی رو به فرداهای روشن.

امثال آقای نجفی، در هر جایگاهی که هستند، باید به اين نکته مهم بيانديشند که می خواهند در کجای تاریخ بایستند: در سیاهی قرون وسطا، یا روشنای فردا.

23 آگوست 2013



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: