خونريزی نکنيد... اهدای خون پيشکش
ابتکار: مسئله اين است؛ بودن يا نبودن....يا نه؟ خوب بودن يا نبودن؟ مسئله هر چه باشد سالهاست بي پاسخ مانده، تا جايي که گاه صورتش را پاک کردند گاه پاسخش را. شکار خوب است يا بد؟ گزاره اي که در مباحث زيست محيطي جريان پيچيده اي را به راه انداخته و موافقان و مخالفان فراواني را پديد آورده است.
طرفداران محيط زيست، شکار به هر شکلي را بد،غير اخلاقي و غير قانوني ميدانند و دهها مدرک از منابع فقهي، علمي، اخلاقي و اجتماعي رو ميکنند که طبق همه آنها شکار غيرقانوني، ضد اجتماعي و ضد اخلاقي است. مثل اين استناد:« به نظر بسياري از مراجع شيعه و در راس آنها آيت الله مکارم شيرازي در صورتى كه شكار براى نياز زندگى يا براى كسب و كار باشد، و طبق ضوابط صورت گيرد، شرعا”جايز است. ولى شكار كردن به عنوان تفريح و خوشگذرانى- هر چند گوشت آن را مصرف كنند- شرعاً حرام است، و صدور مجوز به جهت تفريح و تفنن جايز نيست.»
در شرايط فعلي محيط زيست شکننده ايران که آبستن حوادث و فجاياي متعدد است ميتوان در کرد که چرا بخش عظيمي از جامعه مخالف شکار است. گونههاي منقرض شده، گونههاي در خطر انقراض، از بين رفتن زيستگاههاي طبيعي بسياري از گونه ها، ويراني حاصل از دخالت انسان به بهانه توسعه، ضعف شديد فرهنگي در ايجاد رابطه با محيط زيست از جمله دلايلي است که مخالفان شکار زير آن گرد آمده اند.
اينکه مخالفان شکار دلايل متعدد براي اثبات ادعاي خود دارند طبيعي و قابل درک است اما بررسي ديدگاه موافقان شکار جالب تر است که در اين بحث، طرف مقابل را به اراده نظرات غير علمي و غير کارشناسي و احساساتي بودن متهم ميکنند. به نظر آنها شکار يکي از مستندترين راههاي حفظ گونههاي حيات وحش است. به طوري که جريان کنترل جمعيت گونههاي قابل شکار ميتواند با حضور شکارچيان در مسير درست خود قرار بگيرد. با اين حال ميتوان به دو دليل عمده ثابت کرد که شکار در ايران به هيچ وجه نميتواند نقش مثبتي در حفاظت از محيط زيست ايفا کند.
گونههاي تروفه و کهنسال که قدرت باروري ندارند و به نرهاي جوان گله اجازه جفت گيري نميدهند ميتواند در کاهش تعداد و کيفيت جمعيت گله اثر گذار باشد. شکارچيان حرفه اي با شکار اين حيوان گله را به مسير طبيعي زاد و ولد باز ميگردانند. مانند اتفاقي که در سال 2012 در امريکا افتاد. ايالت کاروليناي جنوبي آمريکا، فصل شکار را پنج روز تمديد کرد و اعلام کرد که در اين پنج روز حتي کساني که پروانه شکار ندارند مجاز به شکار هستند. البته بايد توجه کرد که حيات وحش امريکا داراي جمعيت بالاست که بايد کنترل شود.
اما نکته مهم اين استناد در بستر چگونگي ماجراست نه در چرايي آن. متاسفانه پيکره محيط زيست و حيات وحش ايران چنان زخم خورده و ناتوان است که در بسياري از موارد در آستانه انقراض است.ما در هيچ بافت جمعيتي دچار ازدياد جمعيت نيستيم که در خصوص کنترل آنها دست به دامان شکارچيها شويم.
متاسفانه موافقان شکار اين موضوع را به کل ناديده ميگيرند که آيا محيط زيست و حيات وحش نيم جان ما توان تحمل دخالت انسان را دارد. صدها نمونه بارز و آشکار از دخالت انسان و حصول تبعات منفي در دست است. به طوري که انسان با دخالت خويش جريان عادي و يکپارچه اکوسيستم را چنان مختل کرده که هر روز شاهد انتشار اخبار تاثر برانگيز آن هستيم. اگر موضوع تاثير شکار در حفاظت گونه هاست ميتوان به جرات ثابت کرد که اين امر منتفي است. براي همين بهتر است به شعور جامعه احترام گذاشته و هيجانات خودخواهانه، لذتهاي شکار و روابط مافيايي پشت پرده شکارهاي غير مجاز را پشت اين موضوع پنهان نکرد.
و اما دليل دوم به فرهنگ زيست محيطي ما برمي گردد. ادعاي صلح دوست بودن و طرفداري از محيط زيست در اتاقهاي دربسته و پشت ميز کار چندان سخت نيست اما چنددرصد از مردم ما رفتار زيست محيطي صحيحي از خود نشان ميهند وقتي در شرايط محيطي قرار ميگيرند.متاسفانه آمار نشان داده بسياري از مردم ما اعم از کشاورز، دامدار، شکارچي يا ورزشکار قادر به کنترل رفتارزيست محيطي خود نيستند و هيچ دليلي آنها را از شليک به يک موجود زنده منع نميکند.
ضعف فرهنگي ما در همه سطوح جامعه مشهود است و نياز به واکاويهاي پيچيده ندارد. مدارس و دانشگاهها به عنوان مهد توليد و ترميم فرهنگ از چنان سوءتفاهماتي نسبت به تاريخ و جغرافيا رنج ميبرند که نميتوان انتظار داشت نسلهاي بعد رفتار صحيحي با محيط زيست داشته باشند.
حقيقت اينجاست که ما هنوز فرهنگ استفاده صحيح از طبيعت اطرافمان را نداريم، چه رسد به اسلحه.. کوچکترين فرصت براي تيراندازي کافي است که به اولين جنبنده در تيررس شليک کنيم. محيط زيست؛ حيات وحش، حتا شکار و تيراندازي ما نياز به آگاهي و فرهنگ سازي دارد. بيشتر از 116 شهيد محيط بان طي سه دهه نتيجه همين فرهنگ ضعيف زيست محيطي است. شهادت اين تعداد محيط بان در کشوري که آموزههاي ديني و اخلاقي بسيار واضحي در خصوص ارزش جان انسانها دارد، زنگ خطري است براي همه آنها که دادههاي غربي را در معادلات شرقي جايگزين ميکنند.
نبود ساز و کار قانوني حفاظت از محيط و محيط بان نتيجه همين ضعف است.ضعفهاي فرهنگي و اجتماعي قانوني آنقدر بالاست که متاسفانه نميتوان جز همت همه جانبه و خواست فراگير در جامعه به مقابله با آن رفت.
اين وضعيت در محيط زيست تا زماني که برخي نهادها به نيروي خود درزمان بازنشستگي يک قبضه سلاح شکاري با مجوز هديه ميدهند ادامه دارد. در همه كشورهاي دنيا حيوانات و حتي گياهان داراي حقوق قانوني و تعريف شده اند اما در ايران متاسفانه نمايندگان مجلس و قوه قضائيه با اين موضوع جدي برخورد نكرده اند و همين کوتاهي باعث بروز فاجعه انقراض نسل جانوران كشورمان شده. است. به عنوان نمونه قانوني که مجلس چند سال پيش تصويب کرد و اجازه داد تفنگهاي شکاري بدون مجوز، مجوز بگيرند، شروعي بود براي نابودي حيات وحش ايران.. قاچاق اسلحه از ترکيه و عراق و اخذ مجوز براي آنها به نوعي سرمايه گذاري تبديل شد که نتيجه اش نابودي بسياري از گونههاي حيات وحش کشور بود. اين امر نشان مي دهد مردم ما از کوچکترين فرصت براي نفع شخصي خود نميگذرند. البته در اين خصوص نيز نمي توان همه تقصيرات را به درک و فهم افراد انداخت چرا که فشارهاي اقتصادي چند سال اخير در ايران باعث بروز رفتارهاي دو گانه بسياري در مردم شده است. رفتارهايي که به رغم تاييد نشدن از سوي خودشان مجبور به انجام آن هستند تا بتوانند به مشکلات اقتصادي خود فائق آيند.
به هر حال موضوع شکار و خوب و بد بودن آن بسيار گسترده است و نميتوان در چند سطر آن را بررسي کرد اما به قول استاد سخن، در خانه اگر کس است يک حرف بس است. نفس حيات وحش ايران مدتها پيش به شماره افتاده و در آستانه مرگ است. در چنين شرايطي بحث از شکار تفريحي و ورزشي و تکيه بر تفاوتهاي شکارچي و شکارکش بيشتر خلط مبحث است تا حقيقت جويي. کاش يک بار، به شکل جدي همت کنيم، آستينها را بالا بزنيم و زندگيهايي را که گرفته ايم باز گردانيم. شايد بتوان از امروز راه را براي تسويه بدهيهاي عظيمي که به نسلهاي آينده داريم باز کنيم. شايد...