آدرس پست الکترونيک [email protected]









شنبه، 13 خرداد ماه 1396 = 03-06 2017

تخریب بزرگ ترين خانه تاریخی تهران

انتخاب خبر: می‌گویند سخن جناب چمران، در آخرین روزهای ریاست‌شان بر شورای شهر تهران را که درباره‌ی بنای ثابت ‌پاسال گفته بود «پیشنهاد داده‌ایم در آنجا مرکز فرهنگی و مذهبی ساخته شود، یعنی[بر روی زمینی مصادره‌ای] مسجد بسازند...» را فراموش کنید چرا که بنا ثبت ملی شده و سالم می‌ماند، فقط قرار است در کنار آن یک هتل ساخته شود!

جدا از آن‌که آیا گودبرداری برای ساخت یک هتل چقدر به بنا آسیب می‌زند و این‌که آیا خیابان آفریقا توان تحمل بار ترافیکی افزون‌تری را دارد، شاید این بدعتی جدید در سازمان میراث فرهنگی باشد که بنایی ثبت شود اما هیچ حریمی برای آن در نظر گرفته نشود... با وجود این، آیا نمی‌توان شک کرد که دو سال بی‌توجهی اداره‌کل میراث تهران به این بناــ یعنی دقیقاً از زمانی که برای بازدید آن کارشناسی را فرستاد و وارونه‌ی نظر کارشناس ریاست اداره‌کل مدعی بی‌ارزشی بنا شد!ــ جدا از آن‌که اصولاً می‌بایست فهرستی از بناهای ارزشمند تهران را در اختیار داشته باشد و نه این‌که تا بنایی در خطر افتاد و رسانه‌ها و کارشناسان دادشان درآمد تازه به یاد ثبتِ آنها بیفتند، در کنار سخنانی هم‌چون آنچه جناب چمران گفتند و مشابه‌اش را عملاً طی سال‌ها همکاری تنگاتنگ با شهرداری تهران نشان دادند نوعی هماهنگی برای آن بوده که ما رضایت دهیم به سالم ماندن بنا و نفسی بیرون دهیم! آیا واقعاً شیوه‌ی مدیریت میراث در پایتخت کشور هزاران‌ساله‌ی ایران این‌چنین است؟

سازمان میراث فرهنگی کشور با پیشینه‌ی حدود 90 سال هم‌اکنون می‌بایست در جایگاه یکی از مهم‌ترین تشکیلات علمی ـ پژوهشی ایران جای داشته باشد، که متأسفانه ندارد! این سازمان پس از انقلاب از انقیاد متخصصان خارجی به در آمد و مسیر خودکفایی را در پیش گرفت. در آن دوره کلیه‌ی اقدامات باستان‌شناسی و مرمتی به دست توانای متخصصان و دلسوزان داخلی انجام می‌یافت و در نهایت با تأسیس آموزشگاه عالی میراث فرهنگی و گسترش رشته‌های مرتبط در این مرکز و دانشگاه‌های مختلف کشورــ از جمله دانشگاه تهران، پردیس اصفهان، علم و صنعت و...ــ فارغ‌التحصیلان زیادی تا به امروز تربیت شده‌اند که با توجه به غنای کشور از لحاظ اندوخته‌های تاریخی ـ فرهنگی این کار امری خردمندانه بوده است؛ هر چند بسیاری از این متخصصان در حال حاضر یا از سازمان بیرون گذاشته شده‌اند یا حتی در درون سازمان در انزوا به سر می‌برند.

نتیجه‌ی این اقدام درست را امروزه و با توجه به رویکرد اکثر دولت‌ها به توسعه‌ی پایدار صنعت گردشگری، به عنوان پشتوانه‌ای مهم و تأثیرگذار در امر اشتغال و تولید ناخالص ملی کشورها، شاهد هستیم؛ که ناگزیر از توجه و حفظ و بهبود بناها و محوطه‌های تاریخی خود شده‌اند و برای آنها برنامه‌ریزی می‌کنند. در این راستا، بناهای تاریخی و همچنین ساختمان‌های ارزشمند معاصرِ شهری از مهمترین گنجینه‌های جذب گردشگران در جهان به شمار می‌روند که کشورهای دارای اندوخته‌های این‌چنینی برنامه‌ریزی‌های جامعی را برای حفاظت و مرمت آنها انجام داده تا از مواهب مختلف آن بهره‌مند ‌شوند؛ آماری که در میراث فرهنگی کشور سال‌هاست در محاق فراموشی فرو رفته است. این بناها که در کنار هم مجموعه‌های ارزشمندی را در کالبد شهر ایجاد می‌کنند در گذر زمان بر هویت شهرها می‌افزایند و هر بنا در جایگاه خود بخشی از خاطرات جمعی شهر را به‌وجود می‌آورد و بدین صورت است که شهرها در طی زمان دارای نشانه‌های تأثیرگذار، خاطره‌انگیز و شاخص می‌گردند؛ نشانه‌ها و تعلق‌خاطرهایی که به سادگی از پایه‌های توان‌بخشی و شکل‌گیری هویت‌های ملی هستند... زمانی که یک ایرانی مؤثر و دانش‌آموخته از خارج کشور با شور و شوق بسیار به میهن بازمی‌گردد، اما در محله‌های کودکی و جوانی خویش هیچ کدام از آن نشانه‌های خاطره‌انگیز را بازنمی‌یابد بخشی مهم از حس تعلق خود را از دست می‌دهد، که در پی آن با چند برخورد نادرست به راحتی، این‌بار برای همیشه، میهنش را ترک می‌کند.

بنای موسوم به کاخ ثابت ‌پاسال آن‌چه را لازمه‌ی این تأثیرگذاری در هویت‌بخشی به شهر است به همراه دارد؛ این بنا که با الهام از معروف‌ترین کاخ اروپا ساخته شده است در جایگاهی بسیار ممتاز از نظر معماری فاخر و اشرافی قرار داشته، که نمونه‌های بسیار نازل آن با برچسب سبک رومی متأسفانه همچنان هواخواهانی در کشور دارد. این بنا هر چند نمونه‌ای از معماری وارداتی است ولی در تزیینات نفیس داخل آن از هنرهای ملی کشور هم‌چون کاشی‌کاری، گچ‌بری و منبت‌کاری کم گذاشته نشده و از هنر تاریخی این مرز و بوم به بهترین شکل ممکن در آن بهره برده شده است. به‌کارگیری سنگ‌های متنوع رنگی در ساخت جزییات ستون‌ها، بدنه‌ها، رخ‌بام و کف‌سازی‌ها، این بنا را به موزه‌ای گرانبها تبدیل نموده که هر بیننده‌ای را به تحسین واداشته و این بنا را در نوع خود یگانه ساخته است. به گفته‌ی کارشناسان، همه چیز در این بنا عالی کار شده است. حتی کف‌سازی‌ها طرح‌های هندسی خاص خود را در جای جای بنا دارند.

بنا در شمال زمین واقع شده و بعد از آن استخر و در سمت شرق استخر محل نمایشی روباز قرار دارد. پایین استخر و در جنوب ملک و زیر کلاه فرنگی، سرداب یا زیرزمین بسیار زیبای آن قرار دارد که عملاً امکان ساخت‌وساز را در این محدوده منتفی می‌کند. این ساختمان آن‌قدر ارزش دارد که فضای پیرامونش باز بماند تا با توجه به دیوار سنگی پیرامونی آن که تپه‌ای طبیعی را در بر گرفته و ویژگی‌های دیگر این بنا، از جمله ستون‌های سنگی دو یا سه تکه تراشیده آن از سنگ صورتی‌رنگ و قاب‌بندی‌ها و ظرافت‌هایی که در اجرای نمای آن به کار رفته است، به عنوان یک نماد شهری باقی بماند. این بنا در نوع خود منحصر به‌فرد است.

اما عدم توجه به این بنای منحصر به ‌فرد و کوتاهی و کسب درآمد، که شیوه‌ی برخی مدیران میانی ناتوان و نامرتبط میراث فرهنگی کشور در سال‌های اخیر شده است، موجب آن شد که مالک ناآشنا به ارزش‌های این بنا و حتی هنرستیز در صدد تخریب آن برآید و در غفلت مسؤولان میراث فرهنگی استان دست به تخریب داعش‌وار بخش‌هایی از منبت‌کاری‌های بی‌بدیل آن، که بعید به نظر می‌رسد بتوان آن را به حالت اولیه برگرداند، زند؛ بسیاری از تزیینات بنا را کنده‌اند که خارج کنند، حتی درها را. لوسترها که ویژه‌ی این بنا طراحی شده‌اند بسته‌بندی شده و آماده خروج هستند و می‌گویند شومینه‌ی منحصر به‌فرد چوبی آن نیز مدت‌ها پیش از ساختمان خارج شده است... و به این ترتیب خیانتی آشکار در مورد این بنا به وقوع پیوسته است که مسئولان میراث فرهنگی باید پاسخگو باشند. شاید دست ما از برای به میز محاکمه کشاندن رهبران داعش به جهت آثار تاریخی تمدن ایرانی در منطقه کوتاه باشد اما در مملکتی امن، که هنوز قانون در آن جاری است، می‌بایست چنین مدیرانی را که در طی سال‌ها، دوش به دوش شهرداری تهران، این شهر را از بناهای تاریخی جارو کردند به دادگاه کشاند.

در هر حال، پس از حدود دو سال که از عمومی شدن آوازه‌ی این بنا می‌گذرد و همه‌ی حرف و حدیث‌ها حکایت از همسویی مدیر میراث فرهنگی استان با جریان تخریب دارد، به یکباره امتیاز ساختن هتل در ضلع شمال غربی اثر مطرح می‌گردد و هم‌زمان نیز مجوزهای صادره از سوی شهرداری هم‌راستا و به شکلی متفاوت مطرح گشته و مهم‌تر از آن رئیس‌ محترم شورای شهر تهران نیز از ساختن مسجد و بنای تجاری ـ اداری به جای این بنا سخن به میان می‌آورد! آیا نباید پرسیده شود که چرا همه‌ی این اتفاقات در یک زمان و پس از تأخیر دو ساله و در دو ماهه‌ی آخر منتهی به ابقای ریاست‌جمهوری و تغییر شورای شهر پی‌گیری می‌شود؟ این عجله و ناهماهنگی ظاهری برای چیست و چرا دو نهاد مهم و تأثیرگذار در مسائل شهر این‌گونه با چنین موضوعی برخورد می‌کنند؟ آیا این شیوه‌ی اعلام نوعی تصمیم‌سازیِ مهندسی‌شده به نفع مالکِ زیاده‌خواه این بنا تلقی نمی‌گردد و چرا!؟

مالکی که یک بار دیگر نیز بختِ خود را در مورد مدرسه‌ی حافظ، بازار تهران و دیگر آثار ارزشمند معاصر کشور، آزموده، هر چند با اقدام به موقع کارشناسان و مدیران وقت میراث فرهنگی در قرار دادنِ آن مدرسه در فهرست آثار ملی کشور آن بنا از تخریب حتمی و تبدیلش به پاساژ، آن‌هم در جوار مرقد امامزاده زید (ع)، نجات می‌یابد اما در دیگر موارد به نظر می‌رسد که او در حال غلبه بر شهر است!

آیا مسئولان کنونی میراث فرهنگی موظف به حفظ ارزش‌های پایتخت کشور هستند یا نماینده‌ی مخربان آثار ارزشمند و باغ‌های آن؟ سکوت دو ساله‌ی میراث فرهنگی را ــ فارغ از این‌که چرا قبل از آن هیچ اقدامی برای بررسی و شناسایی این بنا انجام نشده است ــ تا رسیدن به چنین نتیجه‌ای چگونه می‌توان توجیه کرد؟ آیا وقتی که بخشی از بدنه‌ی کارشناسی و مدیران ارشد این سازمان از ضرورت ثبت این اثر در فهرست آثار ملی می‌گویند چگونه است که قبل از کوچکترین اقدام قانونی در این راستا میراث استان که می‌بایست برای این بنا تصمیم‌سازی منطقی و اصولی نماید سخن از ساخت هتل می‌راند، آن‌هم درست چسبیده به بنا!؟ پس تکلیف عرصه و حریم که در ضوابط و مقررات بناهای ارزشمند می‌بایست مورد توجه سازمان میراث فرهنگی قرار گیرد چه می‌شود؟ آیا صرفاً برای رضایت خاطر مالکی که با برنامه‌ی قبلی به سراغ بناهای خاص می‌رود باید ضوابط یک تشکیلات دولتی با 90 سال پشتوانه‌ی علمی و فنی نادیده گرفته شود؟

هتل‌سازی، که در ظاهر همسو با شعارهای سران دولت در زمینه‌ی توسعه‌ی گردشگری است، در واقع بهانه‌ای شده است به دست برخی مدیران همسو با جریان برج‌سازی در سازمان میراث فرهنگی تا بتوانند همراهی خود را در این قتل‌عام هویتی که شهرداری تهران به راه انداخته توجیه کنند!(سخنی که برای ویلای نمازی و ده‌ها مورد مشابه به ویژه بناهای ارزشمند اعلام‌شده در طرح تفصیلی رفت که با حضور مدیر کنونی میراث استان و کارشناسی فردی دیگر در این سازمان ــ که برای خارج کردن بناهای ثبت‌شده از فهرست آثار ملی و گردآوری اطلاعات ساختمان‌های تاریخی، البته نه از برای سازمان، بسیار کوشیده ــ این روند رشدی صعودی نیز یافته است...

آیا زمان آن فرا نرسیده است که ریاست جمهور محترم تکلیف سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را روشن نموده و این تشکیلات ملی را از حالت یک بام و دو هوا و باندبازی‌ها و سوءنیت‌های افراد برهاند؟ آیا ایشان آن‌قدر آسودگی دارند که برای‌شان این‌گونه تنش‌های روزمره در عرصه‌هایی چون میراث فرهنگی موضوعی نباشد که به کارشان خللی وارد کند؟ یا می‌بایست خردمندانه و با چیدمانی درست و سنجیده در این سازمان، بخشی از این تنش‌ها در عرصه‌ی عموم را کاهش دهد تا افکار عمومی همسوتر او را در گردنه‌های سخت مدیریت کلان همراهی کند؟ آیا هنگام آن نرسیده که سازمان میراث فرهنگی لایق توجهی هم‌چون وزارتخانه‌ی امور خارجه شود و از فردی مدیر و مدبر و چیره بر امور بهره‌مند شود که به پشتوانه‌ی حمایت شخص رییس‌جمهور بتواند پالایشی در مدیران سازمان نموده و آن را واقعاً وزارتخانه‌ای شایسته برای توسعه‌ی پایدار صنعت گردشگری نماید؟!

در کنار ساختمان فاخر ثابت ‌پاسال نباید هتل ساخته شود، بلکه برای عرصه‌ی آن می‌بایست با حرمت‌گذاری به ارزش‌های ساختاری و منظری آن و با حضور افراد ذیصلاح و کارشناسان بی‌طرف تصمیم‌گیری مجدد صورت پذیرد و در خاتمه پیشنهاد می‌گردد جهت رمزگشایی موضوع از چگونگی تبدیل باغ واقع در نبش کوچه‌ی گودرزی در خیابان ولی‌عصر، که هم از طرف سازمان فضای سبز شهر تهران باغ اعلام شده بود و همچنین از طرف کمیسیون ماده‌ی پنج به عنوان باغ قلمداد شده و روال غلط 30% سطح اشغال برای آن قطعی شده بود، پی‌گیری شود که چگونه و چرا به میراث استان تهران ارجاع داده می‌شود!؟ و بعد چگونه استان تهران با احداث هتل و صددرصد سطح اشغال آن اعلام موافقت می‌نماید و به این ترتیب یک باغ ارزشمند دیگر نیز از بین می‌رود و به منظر خیابان ولی‌عصر و رشته‌کوه البرز آسیبی جدی و برگشت‌ناپذیر وارد می‌آید؟! البته مسأله‌ی ترافیک که در آینده تحت تأثیر این ساختمان(هتل) به خیابان ولی‌عصر تحمیل می‌شود موضوعی است که می‌بایست شهردار و شورای شهر آینده‌ی تهران برای رفع این مشکل و هزاران گره ترافیکی مشابه ناشی از اقدامات نادرست صورت‌گرفته در سطح شهر تصمیم‌گیری نمایند. این سناریو هم‌اکنون برای خانه ثابت ‌پاسال نیز نوشته شده و حال تا چه اندازه قدرت تخریب ویرانگران شهر بر ناجیان آینده‌ی شهر خواهد چربید، مسلماً در گرو تصمیمی است که ریاست محترم سازمان میراث فرهنگی کشور می‌بایست رأساً با آن مواجه شده و پاسخ روشنی به خواست عمومی در اصلاح ساختار بیمار مدیریتی این تشکیلات در سطح کشور بدهند.

در گذشته رسم بود که هم‌صنفان بسیار حرمت هم را نگه می‌داشتند، حتی اگر مخالف فکری یکدیگر بودند. حبیب‌الله ثابت معروف به ثابت‌پاسال از بزرگترین سرمایه‌داران دوران پیشین بود و علی انصاری از بزرگ‌ترین سرمایه‌دارانِ اکنون کشور. هر دو به شکلی از وابستگان حکومت وقت‌شان بودند و سخنانی مشابه پیرامون‌شان در افواه زده می‌شد. آن یکی اولین کارخانه صنعتی مُبل ایران را راه انداخت و به‌نوعی آغازگر ساخت صنعتی مبل در ایران بود و این یکی بازار مبل ایران را در اختیار دارد. هر دو هم در حوزه‌ی بانکداری جزو سرآمدان دوران خود بوده و هستند. آیا نمی‌شود به حرمت این شباهت‌ها آقای انصاری که نیازی به سود بیشتر در زندگی‌اش ندارد، پیش از آن‌که خدای‌ناکرده اتفاقی زندگی‌اش را دگرگون کند، خود پای پیش نهد و این بنای ارزشمند را به پای فرهنگِ کهن‌بار این مملکت بریزد تا بنایی، خانه‌ی فرهنگ تهرانی، در این شهر بزرگ شلوغ باقی مانده باشد که فضایی باز در پیرامونش باشد، بدون آن‌که کسی چشم طمعی به آن داشته باشد؟!

دست در دست هم سیل نابودی میراث‌مان را برخواهیم گرداند.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: